شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد
محصول | تعداد | ||
---|---|---|---|
0 | (ریال)جمع کل |
کتاب باغ آلبالو نوشته آنتوان چخوف نمایشنامهٔ روسی، آخرین اثر آنتون چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده نمایشنامه داستان یک زن اشرافزادهٔ روس و خانوادهاش است که بهعلت قرض، رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطرهانگیزشان در گرو بانک است، و چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود.
کتاب رمان زلزله مخرب شاهرخ خیلی سریع گفت : خیلی خوبه . باید خواهرت و خیلی دوست داشته باشی که همچین هدیه ای بهش میدی نگاهم و به سونا دوختم : اون همه ی زندگی منه -:خوش به حال سونا … کاش منم از این خواهرا داشتم
کتاب رمان یک قدم تا تباهی بدون این که به فرهاد چشم بدوزم قدمی به جلو برداشتم. نه بزار یه کم بخوابه اگه خوب نشد می بریمش. تو برو غذای پارمیس رو بده، بچه ام الان می ترسه. فرهاد بی حرف به سمت آشپزخانه رفت و باران نیز من را به سمت اتاق خواب کشید.
کتاب رمان به یادم آور آروم در ﺑﺎز ﺷﺪ و آﻗﺎی ﺻﺎدﻗﯽ اوﻣﺪ ﺗﻮ و ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﺑﺰرگ ﻧﺸﺴﺖ . ﻣﻨﻢ ﺑﻪ اﺣﺘﺮاﻣﺶ ﭘﺎ ﺷﺪم و رﻓﺘﻢ روﺑﻪ روش ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﭼﻬﺮش ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی داﺷﺖ. ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮدم از ﮔﻨﺪ ﮐﺎری ﺻﺒﺤﻢ ﺑﻮده. رو آب ﺑﺨﻨﺪی! ﺑﺎ ﭼﺸﺎم ﺻﻮرﺗﺶ رو آﻧﺎﻟﯿﺰ ﮐﺮدم .
کتاب رمان دوستت دارم آرامشم تویی دوستش اومد جلو و گفت: اره دیگه دوست پسر دوست دختر میان بیرون بعدشم هی خانومم خانومم میکنن فکر کردن ماهم خنگیم. مینا اومد جلو و گفت: _اولا کسی رو نمیبینم این وسط بیاد به من بگه با کی بگردم با کی نگردم دوما اینم از حلقم. تو دستش یه حلقه نقره ای با یه نگین خوشگل بود.
کتاب رمان نغمه عاشقی پس برم چشم خودمو در بیارم شب عروسی کور بشینم تو مجلس! گره ی بین ابروانم قصد باز شدن نداشت. – واقعا سارا رفته بود تو درم بسته بود؟ سرش را پایین انداخت و گوشه ی چشمانش چین خورد… چرا من برای تمام حالت هایش جان می دادم
کتاب رمان ماه پیشونی زیر لب زمزمه کرد: کی همچین جونوری شدی؟ محمد غش غش خندید: من یا تو آخه بی شرف معلوم نیست چه غلطی می کنی زن ها رو اینجوری شیفته خودت می کنی . با نشستن سحر و دکتر بیات کنارشون بحث و تمومش کردن
کتاب رمان نابودگری از نسل باد کاغذ و خودکاری جلوم گذاشت و گفت: – من میگم تو بنویس. خودکار رو برداشتم و شروع به نوشتن کردم .تقریبا نیم ساعتی درگیر لیست کردن چیزهایی که لازم داشتیم بودیم . انداختم و با تعجب رو به ۱۰۰ تمام چیزهایی که لازم داشتیم رو با شمارهگذاری یادداشت کرده بودم
کتاب رمان راز پنهان یک شبح امیر تلفن را قطع کرد و کنار گذاشت. امیر ماسک اکسیژن را از روی دهان تارا برداشته بود. و حتی شد را از دست او جدا کرد. سهند تقهای به در زد و وارد اتاق شد و گفت: – گل دخترت رو هم بردم گذاشتم مهد کودک. – مرسی. – به هوش نیومده هنوز؟ – نه.
کتاب رمان رقص تنهایی ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ اون ﺷﯿﺸﻪ ی زﻫﺮﻣﺎری ﮐﻪ ﺑﻪ زور ﻣﺤﺘﻮﯾﺎﺗﺸﻮ ﺑﻪ ﺧﻮردم ، ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ اون ﺷﺐ دادن. ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ اون دﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ اراده ﻣﻦ رﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﻗﺮار داد و ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮم. ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ اﻣﻀﺎﯾﯽ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯿﻢ رو ﺳﯿﺎه ﮐﺮد.
کتاب رمان نفوذ دو ناشناس سوار ماشین شدم قصد داشتم واسه ناهار کباب بگیرم برم خونه مادرجون….. جلوی رستوران نگهداشتم وارد رستوران شدم سفارش دوتا کباب برگ دادم بود…… ١١ یه ربع منتظر موندم تا اماده شد نگاهی به ساعت مچی روی دستم کردم ساعت خب تا میام برسم اونجا یه ربعیم توراهم……
کتاب رمان تنهایی دالیا همراهش ، دل به مردى می بندد وبه امید ساختن یک خانه ، خلاصه :دخترى همانند من وتو، که با هزار امید و ارزو ویرانه اى بیش نیست……..،. می شود اما انچه که انتظارش را می کشد به نام خدا چه مدتى باقى است. مى خواهم در این سکوت ، در ، نفس هایم تنگ است وبرایم مهم نیست که تا پایان این راه برایم چه ، این اتاق کوچک سلولم، زندگى رابراى همیشه کنار بگذارم. مگر زندگى جز حسرت وکینه چیز گذاشت؛ که برایش بجنگم .
کتاب رمان ماه رخ آهی کشیدم،وبا لحنی مضطرب پرسیدم: -می دونم خانواده ات فعلا در شرایط مناسبی نیستند،اما من هم از این وضع عذاب می کشم. – چه وضعی؟! می ترسیدم،از سامان حرفی بزنم.ممکن بود دوباره به هم بریزد وبا او گلاویز شود. – خودت شرایط من را بهتر می دونی،اگر ما باهم ازدواج کنیم لاقل از خوابگاه،کارکردن،ونگاه های بقیه راحت می شوم.
کتاب رمان ساعت آخر جلوی عمارت پیاده میشوم من این عمارت راخوب میشناختم ساختمانی که ظاهرش سفیداست و باطنش سیاه اینجا جاییست که ارزش انسانها بربی ارزشی شان مقرر میشودوهمین را برایشان مقدرمیسازند من ازاین عمارت خاطرات خوبی به یادندارم برای همین اینگونه تلخ سخن میگویم
کتاب رمان سرقتی از جنس عشق راشا در اتاقو باز کرد و وارد شد. سامان اما کنار در ایستاد تا من اول وارد شم. جای تعجب داره. همنشینش راشا باشه و اینطور جنتلمنانه برخورد کنه؟! جز عجایب هفت گانهس! بعد از من داخل شد و درو پشت سرش بست. کنار راشا روی مبلهای راحتی اتاقش نشست و رو به من که هنوز ایستاده بودم، گفت:
کتاب رمان قاتل سریالی بی توجه بهش راه خونه رو در پیش گرفتم .از جلوی همسایه ها که پچ پچ کنان و با چادرای رنگی و زیر شلواری ایستاده بودند رد شدم و رفتم داخل حیاط…قدمهامو تند تر کردم و پله هارو دوتا یکی بالا رفتم .با وارد شدنم برانکاردی رو دیدم که از پله های طبقه ی بالا می آوردنش پایین…
کتاب رمان صلح در رستاخیز نفرت داری؟مگه من چه مشکلی دارم که اصلا نمیتونی یک فرصت فقط فرصت بهم بدی،یعنی ارزش ندارم بهم اعتماد بکنی که خوشبختت بکنم؟ -پرهام چرت و پرت نگو من از تو متنفر نیستم -اگه متنفر نبودی انقدر باهام سرد و بی روح نبودی،حدقل یک نگاه بهم مینداختی تو حتی بهم نگاه هم نمیکنی. اروم سرم رو به سمت چپم میچرخونم و با یک نگاه خنثی میگم -چی شد؟الان چه اتفاقی افتاد.
کتاب صوتی نقشه شیطانی کتاب صوتی نقشهی شیطانی برگرفته از مجموعه نمایشهای رادیویی ارادتمند جانی دالر است که در دهه ۱۳۴۰ و۱۳۵۰ چهارشنبهها ساعت ۹ شب از رادیو ایران پخش میشد.
کتاب کنفوسیوس مجموعه گفتارهای ارزشمند تاریخ مجموعهی گفتارهای ارزشمند تاریخ به قلم یونس کیانی مهر، مجوعهای از سخنان ارزشمند فیلسوف بزرگ چینی،کنفوسیوس است.
کتاب آسمان لاجوردی به قلم مهرزاد پارس مجموعهای از داستانهای کوتاه با مضمون عاشقانه و بیانی شیرین و دلنشین است.