کتاب رمان نغمه عاشقی پس برم چشم خودمو در بیارم شب عروسی کور بشینم تو مجلس! گره ی بین ابروانم قصد باز شدن نداشت. – واقعا سارا رفته بود تو درم بسته بود؟ سرش را پایین انداخت و گوشه ی چشمانش چین خورد… چرا من برای تمام حالت هایش جان می دادم
پس برم چشم خودمو در بیارم شب عروسی کور بشینم تو مجلس! گره ی بین ابروانم قصد باز شدن نداشت. واقعا سارا رفته بود تو درم بسته بود؟ سرش را پایین انداخت و گوشه ی چشمانش چین خورد چرا من برای تمام حالت هایش جان می دادم؟ چرا فکر می کنی اون عتیقه باید تو قلبِ من باشه؟ شانه ای بالا انداختم. خودت اینو می گی! خودم خواستم سر به سرت بذارم! و گرنه قلبم خیلی ساله که از حضورت سنگین شده و شخص دیگه ای رو نمی پذیره! سر برگرداندم و اینبار به سنگِ تیره ای که غم به خانه ی دلم سرریز می کرد خیره شدم. می بینی بابا؟ چطوری اذیتم می کنه؟ و متوجه نشدم، چه زمان پلک هایم سوخت و اشکم سرازیر شد گرمای دستش به روی صورتی که در سرمای اولین روزهای فروردین ماه ، یخ زده بود عجیب به دل و جان می چسبید دیگر نمی خندید و من چهره ی بی تبسمش را دوست نداشتم گریه نکن من اشتباه کردم فقط خواستم شوخی کنم می دونستم اینقدر اذیت می شی اصلا خاک بر سر من! نباید نباید خودش را به بار فحش و ناسزا می بستحق نداشت حق نداشت حسینِ هما را سرزنش کند من فقط دلم گرفته که ندارمشون! نذار بد قول بشم! من همین الان به عمه قول دادم نذارم آب تو دلت تکون بخوره! تو خیلی وقته که به این قول عمل کردی تمام این مدتی که نداشتمشون فقط حضور تو باعث شد که نبودشون رو تحمل کنم فقط تروخدا همیشه باش این نگاه این صورت سرخ شده از هیجان و شرم این حجم از مهربانی من به یقین خوشبخت ترین زنِ روی زمین بودم ! داری خجالتم می دی! من خیلی خودخواه بودم که با وجود شرایطم تو رو برای خودم خواستم! دستِ چپش که به روی دستِ چپم نشست دلم گرم شد حلقه هایمان برق می زد یا چشم های من اینطور دوست داشت ببیند؟