فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان یک قدم تا تباهی


کتاب رمان یک قدم تا تباهی بدون این که به فرهاد چشم بدوزم قدمی به جلو برداشتم. نه بزار یه کم بخوابه اگه خوب نشد می بریمش. تو برو غذای پارمیس رو بده، بچه ام الان می ترسه. فرهاد بی حرف به سمت آشپزخانه رفت و باران نیز من را به سمت اتاق خواب کشید.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان یک قدم تا تباهی

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

رمان یک قدم تا تباهی

بدون این که به فرهاد چشم بدوزم قدمی به جلو برداشتم. نه بزار یه کم بخوابه اگه خوب نشد می بریمش. تو برو غذای پارمیس رو بده، بچه ام الان می ترسه. فرهاد بی حرف به سمت آشپزخانه رفت و باران نیز من را به سمت اتاق خواب کشید. از بس حرص و جوش می خوری حالت شده این. بشین این جا ببینم! به کمک او روی تخت نشسته و به سختی گفتم: ببخش باران، تو هم تو درد سر انداختم. اخم هایش را در هم کشید و گفت: تو باز چرت گفتی؟ بشین برم برات چای دارچین بیارم، حتما سردی کردی. دستم را روی شکمم گذاشته و با چشمان بسته لب زدم: نه، چند روزه که شکمم درد می کنه و حالت تهوع دارم. یه کم بخوابم خوب می شم. کنارم نشست و دستش را به سمت موهایم برد. حالت اینه بعد یه دکترم نرفتی؟! کلا خودت رو ول کردی دیگه. الان می رم واست چای دارچین و عرق نعناع می آرم، معجزه می کنه. اگر بهتر نشدی می ریم دکتر. بعد از جا برخاست و از اتاق بیرون رفت، تن خسته ام را روی تخت رها کرده و پاهایم را در شکمم کشیدم. پدر بعد از یک هفته به خانه بازگشته بود و من بیش از گذشته از او وحشت داشتم! به خواست مادر سفره ی شام را آماده کرده و به بهانه ی سیر بودن به اتاقم پناه بردم، می دانستم که مادر می خواهد موضوع خواستگاری را با او در میان بگذارد و بدون شک تیر نگاه پدر اول از همه مرا نشانه می گرفت. وارد اتاق شده و محض اطمینان بیشتر در را قفل کردم. به سمت پنجره رفته و پرده را کنار زدم، برخلاف انتظارم چراغ اتاق سارا روشن بود. از زمانی که او به دانشگاه راه دور رفته بود



محصولات مرتبط