فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان دوستت دارم آرامشم تویی


کتاب رمان دوستت دارم آرامشم تویی دوستش اومد جلو و گفت: اره دیگه دوست پسر دوست دختر میان بیرون بعدشم هی خانومم خانومم میکنن فکر کردن ماهم خنگیم. مینا اومد جلو و گفت: _اولا کسی رو نمیبینم این وسط بیاد به من بگه با کی بگردم با کی نگردم دوما اینم از حلقم. تو دستش یه حلقه نقره ای با یه نگین خوشگل بود.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان دوستت دارم آرامشم تویی

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان دوستت دارم آرامشم تویی

دوستش اومد جلو و گفت: اره دیگه دوست پسر دوست دختر میان بیرون بعدشم هی خانومم خانومم میکنن فکر کردن ماهم خنگیم. مینا اومد جلو و گفت: _اولا کسی رو نمیبینم این وسط بیاد به من بگه با کی بگردم با کی نگردم دوما اینم از حلقم. تو دستش یه حلقه نقره ای با یه نگین خوشگل بود. تو صورتش نگاه کردم از خجالت سرشو پایین انداخت اما طولی نکشید و دوباره گفت: _خب آقای به ظاهر محترم خجالت کشیدی ماها باهم نامزدیم به زودی هم ازدواج میکنیم میخوای کارت دعوت هم برات بفرستم؟ از اون بین یه پیر مرد اومد بیرون رفت سمت اون پسرا و گفت: _پسرای خوب اصلا به نظر شما دختر به این پاکی طرف مینا اشاره کرد به این حجابی با پسر نامحرم میگرده؟ پسره سرش رو گرفت بالا و گفت: پدر جان کارشون اینه پیر مرده گفت پسرم حلقه که شانسی نمیاد تو دستش. پیر مرده داد زد و گفت: نمایش تموم شد به مرور زمان همگی رفتن یه عده موندن. پیر مرده گفت: _ خب دیگه شماهام به دل نگیرید پسره خواست بره که مینا داد زد و گفت: _آقای بیشعور سعی کن دیگه تو زندگی کسی دخالت نکنی وگرنه دوباره خیط میشی . و اومد سمتمو دستم رو گرفت. از اون پیر مرده تشکری کرد و منو دنبال خودش کشوند کمی که دور شدیم دستش رو از تو دستم در آورد به حلقه نگاه کرد. گفت :_ نمیخوام در موردم بد فکر کنی این حلقه رو خالت برام گرفته چون تو مسیر دانشگاه و غیره دستم کنم. _من در مورد دختری مثل تو هیچ فکر بدی نمیکنم اما من شرمنده ام. _واسه چی؟ _مجبور بودم بگم همسرمی . _اشکال نداره منم معذرت میخوام. _شما چرا؟ _منم مجبور شدم بگم این حلقه ی نامزدیمونه . خندیدم و گفتم: _حساب بی حساب. اونم خندید اما انگار دوباره حالش خراب شد. پرسیدم خوبی؟ _نه سرم درد میکنه میشه یه جا بشینیم. _باشه بشین من برم برات آبمیوه بگیرم . _نمیخواد



محصولات مرتبط