فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان واحد رو به رویی


کتاب رمان واحد رو به رویی داستان درباره ى زندگی یه دخترو پسره.. دو نفر آدم عادى که زندگى اونهارو سر راه هم قرار میده.. دو نفر از دو دنیاى مختلف.. از دو شهر مختلف و با عقاید مختلف.. دونفر که تقدیر اونها با هم بودنه.. داستان از زبان هر دو نفر هست.. هم دختر و هم پسر.. دختر تنهاست و فقط خدا رو داره و پسر به ظاهر تنها نیست اما در باطن از همه تنها تره! ببینیم تقدیر چطورى این دو نفرو سر راه هم قرار میده و چى میشه!
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان واحد رو به رویی

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان واحد رو به رویی 

کتاب رمان واحد رو به رویی داستان درباره ى زندگی یه دخترو پسره.. دو نفر آدم عادى که زندگى اونهارو سر راه هم قرار میده.. دو نفر از دو دنیاى مختلف.. از دو شهر مختلف و با عقاید مختلف.. دونفر که تقدیر اونها با هم بودنه.. داستان از زبان هر دو نفر هست.. هم دختر و هم پسر.. دختر تنهاست و فقط خدا رو داره و پسر به ظاهر تنها نیست اما در باطن از همه تنها تره! ببینیم تقدیر چطورى این دو نفرو سر راه هم قرار میده و چى میشه!

بخشی از صفحه اول رمان واحد رو به رویی :

امروزم مثل هر روز ..

باز کلاسم تموم شدو باید برگردم خونه..

خونه ای که هیچ کس توش منتظرم نیست ..فقط منم و تنهایی…..سال هاست تنها شدم..

همون موقع که اون فاجعه رخ داد..

همون سحری که منم مثل خیلی از بچه های شهرمون ، بی سرپرست شدم..

تازه موقعیت من بهتر بود …..از آب و گل در اومده بودم…دانشجو بودم….اونم دانشگاه دولتی تهران !

شایدم از بد شانسیم بود که مثل زهرای عزیزم ، تو شهر خودمون قبول نشدم ، تا منم مثل اونو خواهرو برادرمو بقیه ی هم کلاسی هام بمیرم ..

شاید بخت با من یار نبود که همراه پدرو مادرم نرفتم ..

موندمو تبعید دنیا شدم..

تبعید این دنیای مزخرف….بدون هیچ کس….حتی یک فامیل…فقط منم و خدای من !

خدای مهربونم که مصلحت دید من بمونمو زندگی کنم ….شاید تنهایی قسمتم بوده و از ازل تو برنامه ی زندگیم بوده..

وارد آپارتمان یا بهتر بگم ، برج ده طبقه ی اجاره ایم میشم..

از در لابی وارد میشمو به مش سلیمون سلام میکنم….با خوش رویی جوابمو میده ..

جلوی آسانسور می ایستم….باز تو طبقه ی هفتم مونده !

با نوک کفشم ، به زمین ضربه میزنم…صدای ملودی آسانسور شنیده میشه ….سرمو بلند میکنم….همزمان ، آسانسور توقف میکنه و درش باز میشه….

 



محصولات مرتبط