فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان موسسه


کتاب رمان موسسه استیون کینگ در کتاب موسسه ماجرای عجیب و مرموز پسری به نام لوک الایس را شرح می‌دهد. این پسر پس از قتل والدینش دزدیده و در جایی اسرارآمیز حبس می‌شود. این رمان در سال 2019 پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز شد و داستان منحصر به فردی دارد.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان موسسه

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان موسسه

کتاب رمان موسسه استیون کینگ در کتاب موسسه ماجرای عجیب و مرموز پسری به نام لوک الایس را شرح می دهد. این پسر پس از قتل والدینش دزدیده و در جایی اسرارآمیز حبس می شود. این رمان در سال 2019 پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز شد و داستان منحصر به فردی دارد.

شخصیت اصلی رمان، پسری به نام لوک الایس است که پس از قتل وحشتناک پدر و مادرش، به شکلی غیرمنتظره ربوده می شود. لوک از خواب بیدار می شود خود را در مکانی مانند اتاقش می بیند البته با این تفاوت مهم که در اتاق جدید هیچ پنجره ای یافت نمی شود. لوک مدتی بعد متوجه می شود که در موسسه ای مخوف حضور دارد و تنها نیست.

در بخشی از کتاب رمان موسسه می خوانیم:

او سعی به شمارش مجدد قدم ها کرد. تا چهار هزار قدم شمرد و بعد منصرف شد. گاهگاهی جاده به سمت بالا اوج می گرفت، اما بیشتر سرازیری بود. یکی دوبار با درختان سقوط کرده مواجه شد. و یک بار به بوته ای آنقدر قطور برخورد که ترسید شاید به انتهای جاده رسیده باشد، اما وقتی از میان آن عبور کرد، جاده را مجدداً پیدا کرد و به حرکت ادامه داد. اصلاً درکی از گذشت زمان نداشت. شاید یک ساعت بود؛ اما بیشتر دو ساعت به نظر می رسید. از تنها چیزی که مطمئن بود این بود که هنوز شب بود، و اگر چه اینجا در تاریکی بودن ترسناک بود، مخصوصاً برای یک بچه شهری، اما امیدوار بود آسمان برای مدت زیادی تاریک بماند، مدت زیاد. اما تاریک نمی ماند. در این موقع از سال، حدود ساعت چهار صبح نور به درون آسمان می خزید.

او به بالای یک سربالایی دیگر رسید و برای لحظه ای توقف کرد تا استراحت کند. ایستاده استراحت کرد. واقعاً فکر نمی کرد اگر بنشیند به خواب برود، اما فکر احتمال به خواب رفتن او را می ترساند. همه ی هورمون آدرنالینی که باعث شده بود او با کندن زمین و تقلا از زیر حصار بیرون بیاید، بعد به درون جنگل بیاید و از کنار روستا عبور کند، حالا رفته بود. خونریزی از بریدگی های پشتش و پا و لاله گوش قطع شده بود، اما همۀ آن محل ها ضربان داشتند و نیش می زدند. گوشش خیلی بدتر از جاهای دیگر بود. او برای امتحان گوشش را لمس کرد، برجستگی غیر معمول و لخته را در آن قسمت حس کرد بعد انگشتش را با صدای هیس از روی دردی که از میان دندان های به هم فشرده ا ش سر داد، پایین آورد.



محصولات مرتبط