فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان بهای آرامش


کتاب رمان بهای آرامش مهرگان دختری دانشجو که از بی مهری پدرش به اولین پسری که بهش پیشنهاد ازدواج میده جواب مثبت میده واون پسر(فؤاد) برای اشنایی بیشتر،ازش میخواد که بمدت شش ماه بهم محرم بشن وبدون اطلاع خانواده هاشون صیغه محرمیت میخونن.ولی بعد از اتمام این شش ماه وداشتن روابط نزدیک بینشون…..فؤاد نمیتونه مادرشو راضی کنه و میخواد که زیر همه قول وقراراش بزنه.در این بین یه مهرابی هم هست که دوست فؤاده وسعی میکنه این اوضاع اشفته رو سر وسامون بده…..ایا میتونه آبروی از دست رفته مهرگان و بهش برگردونه…
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان بهای آرامش

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان بهای آرامش

کتاب رمان بهای آرامش مهرگان دختری دانشجو که از بی مهری پدرش به اولین پسری که بهش پیشنهاد ازدواج میده جواب مثبت میده واون پسر(فؤاد) برای اشنایی بیشتر،ازش میخواد که بمدت شش ماه بهم محرم بشن وبدون اطلاع خانواده هاشون صیغه محرمیت میخونن.ولی بعد از اتمام این شش ماه وداشتن روابط نزدیک بینشون…..فؤاد نمیتونه مادرشو راضی کنه و میخواد که زیر همه قول وقراراش بزنه.در این بین یه مهرابی هم هست که دوست فؤاده وسعی میکنه این اوضاع اشفته رو سر وسامون بده…..ایا میتونه آبروی از دست رفته مهرگان و بهش برگردونه…

بخشی از صفحه اول رمان بهای آرامش :

بنام اوکه هرچه داریم از اوست.آنکه تمام افعال واعمال او عدل است وهیچ ظلمی به هیچ موجودی روانمیدارد وهیچ موجودی را یارای کنکاش درحکمت مقدرات وی نیست.

اواخر فصل پاییزبود وهوا با بارش های گاه وبیگاهش اسمان شهر را گریان میکرد.رهگذران نیزبسرعت در خیابانها جابجا میشدند و علیرغم بارانهای مداوم به کارهای روزمره خود میرسیدند.

دانش اموزان از مدارس تعطیل شده و بسوی منازل خود میرفتند. بعضی از مغازه ها همچنان باز بودند وانگار خیال رفتن به خانه واستراحت نیمروزی را نداشتند.

من هم طبق معمول از باریدن باران غرق لذت بودم ومثل همیشه دوست داشتم که در زیر باران قدم بزنم تا شاید کمی از خستگی روحیم کم شود.ولی بناچار باید به خانه بازمیگشتم تا مورد بازجویی پدر ومادرم قرارنگیرم.

وارد خیابان نسترن شدم. چند سالی بود که در این منزل سکونت داشتیم . پدرم در بازارتهران حجره دار بود.از مال دنیا بحد غایت دارا بودیم ولی انچه که در این خانه یافت نمیشد ارامش بود.از وقتی که نسبت به اطرافم آگاهی یافته بودم پدرم را تند خو دیده بودم. این مادرم بود که همیشه با صبوری و ارامش اوراتحمل میکرد وهیچ وقت لب به شکایت نمی گشود.



محصولات مرتبط