فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان میرغضب مهربون


کتاب رمان میرغضب مهربون داستان درباره دختری به اسم رویاست! رویا توی یکی از پس کوچه های پایین شهر تهران همراه با مادرش زندگی میکنه, پدر رویا از دنیا رفته , و رویا تلاش میکنه که چرخه زندگی روبه دست بگیره و دنبال یه کار روز مزدی میگرده, باپیدا شدن کارتازه سختی های زندگیش شروع میشه….
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان میرغضب مهربون

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان میرغضب مهربون

کتاب رمان میرغضب مهربون داستان درباره دختری به اسم رویاست! رویا توی یکی از پس کوچه های پایین شهر تهران همراه با مادرش زندگی میکنه, پدر رویا از دنیا رفته , و رویا تلاش میکنه که چرخه زندگی روبه دست بگیره و دنبال یه کار روز مزدی میگرده, باپیدا شدن کارتازه سختی های زندگیش شروع میشه….

بخشی از رمان میرغضب مهربون :

خودمو ازپله های خونه ی دوبلکسمون آویزون کرده بودم و موهای بلند مشکمو تاب میدادم و بلندبلند آهنگ میخوندم؛هم اتاقی برو طبیب دل بیمارمو بیار, بهش بگو عاشقش مریضه مرده ازرنج وانتظار. هم اتاقی هم اتاقی ببین چگونه سیل اشکم شده روونه درد جانسوزمو بجزتو بخدا هیشکی نمیدونه!! آیییی هاهاهایییی!!!

بابا

_رویا بیا پایین میفتی دختر, اینقدربه این چوبا آویزون نشو میفتی یه چیزیت میشه

_عع بابا چرا توذوقم میزنی؟وسط کنسرت بودما!!

بابا با خنده_ ازقدیم گفتن یکی ی دونه خل و دیونه واقعا راست گفتن!

ازپله ها سورخوردم وخودمو رسوندم به بابا…

_من خولللل نیییستم!

مامان_رامین حرص چیکار داری بچه مو؟

باز باعث شدی حنجره طلاییشو به کاربندازه!

_عع مامان؟؟؟ واقعاکه اصلا من تواین خونه مظلوم واقع شدم, بلندشدم و رفتم توی حیاط بزرگمون و نشستم روی تاب بزرگ سفیدرنگم, عاشق تاب بازی بودم, بااینکه ۱۸ساله بودم وبه قول مامانم خانوم شده بودم ولی بازم عاشق شیطنت و بازی گوشی بودم!!

به پشتی حصیری مانند آهنی تابم تکیه دادم وبه سرعت خودموتاب میدادم, بابا از پنجره نگاهم میکرد و میخندید با صدای مامان ازفکر بیرون اومدم

مامان_رویاااا, سریع اشک هامو پاک کردم و رفتم توی حال

_بله؟ مامان_کجایی

دوساعته صدات میکنم؟

_ببخشید هواسم نبود!

مامان_

ببینم توبازگریه کردی؟

با دستپاچگی گفتم، _نه نه! چرا گریه کنم اخه؟

مامان دلخور نگاهم کرد و گفت؛ نمیخواد دروغ بگی, برو داروخونه یه قرصی چیزی واسم بیار که بتونم راه برم و برو دنبال

یه لقمه نون!!

_بازم پاهات دردمیکنه؟ خب قربونت برم چرامیری سرکار؟ توروخدا بزارمن برم کارکنم, بخدا قول میدم یه کارخوب پیداکنم!



محصولات مرتبط