شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد
محصول | تعداد | ||
---|---|---|---|
0 | (ریال)جمع کل |
نویسنده | |
مترجم | |
حجم | |
فرمت | |
تعداد صفحات | |
جلد | |
خوانایی | |
زبان |
کتاب رمان به چشمانت قسم دریایی پر از خوشنت در پیش رو است و در پشت سر چیزی جز تاریکی نیست.تردیدی که تمامش را در بر گرفته…و باز جدال دو قطب…قلب و مغز…به راستی کدام یک پیروزند؟
قسمتی از رمان
قفسه ی سینه اش دردمیکرد…مثل همیشه ولی باید تحمل میکرد .کاری که همیشه ی خدا داشت انجام میداد .چشامنش را روی هم فشار داد .دوست داشت عربده بزند ،داد بزند ولی مثل همیشه متین و با وقار از جا بلند شد و جولوی اینه رفت بار دیگه در اینه به خود نگاه کرد . تیبی اراسته و شیک.از روی میز عطری برداشت و به خود زد و دوباره روی میز گذاشت و با دست کمی قفسه ی سینه اش را ماساژ داد دیگر این درد امانش را بریده بود . بیخال درد شد و به سمت تخت رفت و بارانی اش را برداشت و از اتاق خارج شد و ارام و با تعلل از روی پله ها پایین امد و روی میز نهار خوری مقداری پول گذاشت و بی هیچ حرفی به سمت در رفت و از ان خارج شد و از پله های مرمر رنگ پایین امد و از بین شمشاد ها رد شد و به سمت ماشین ای که مقابل درب پارکینگ پارک بود رفت وقتی به در ماشین رسید سویج را از جیب بارانی اش دراورد و درب ماشین را باز کرد . اواسط پاییز بود ولی هوا رسمای زمستان را داشت .کف حیاط از باران خیس و اسامن هم ابری انگار دوست داشت باز هم ببارد .همه میگفتند پاییز که اینقدر رسد است زمستان چقدر رسد میشود.سوار
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |