شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد
محصول | تعداد | ||
---|---|---|---|
0 | (ریال)جمع کل |
نویسنده | |
مترجم | |
حجم | |
فرمت | |
تعداد صفحات | |
جلد | |
خوانایی | |
زبان |
کتاب رمان من به تو دل دادم داستانی متفاوت درباره ی دختری است که به خواسته ی پدرش تن به ازدواجی می دهد و پس از مدتی عشق شکل می گیرد.
در بخشی از کتاب رمان من به تو دل دادم می خوانیم:
گریه ام گرفت و راضیه خانم بغلم نشست و شروع کرد به حرف زدن و گفت: دختر گلم گریه نکن حالت بد می شه ها.
مامان راضی دلم گرفته مگه من چی کار کرده بودم؟
اونا من رو ولم کردن و دلم خوش بود به آراز که اونم.
مامان راضی دلم هوای ستارمو کرده ولی آراز نمی ذاره برم ببینمش.
خسته ام مامان راضی. دلم یک خواب طولانی می خواد.
مامان راضی: پونه زنگ بزنم شیوا بیاد پیشت؟
نه مادر جون، لازم نیست. فقط یکم سر درد دارم. می رم بالا ی یکم استراحت می کنم، خوب می شم.
مامان راضی: باشه دخترم مواظب خودت باش و نذار اتفاقی بیافته.
خدافظ مامان راضی.
مامان راضی: خدافظ. برو به سلامت.
از خونش بیرون زدم و رفتم طبقه بالا. بالا رفتن از پله برام سخت بود.
ده دقیقه طول کشید تا برسم به خونه خودم.
خونه ای که 4 ماه بود شده بود پناه گاهم. مأمن تنهاییم.
خدایا می شه زندگیم درست بشه!!
دلم هوای آرازمو کرده. دلم تنگ ستاره است. می شه دوباره برگردم پیششون.
وارد خونه شدم.
من 4 ماه پیش که همه چیز تموم شد اومدم اینجا.
بچه ها برام پیداش کردند و شدم همسایه مامان راضی.
زنی که قرار بود یک روزی بشه مادر زن آراز من و حالا شده همسایه زنی که جای دخترش رو گرفت. اون خیلی مهربونه و هوامو داره.
یک خونه کوچیک با دو تا خواب و یک سالن کوچیک و یک آشپرخونه اپن.
انصافاً خونه خوبیه برای من تنها و بی کس.
پدرام و رضا خیلی اصرار کردن برم خونشون ولی دلم راضی نشد.
بالاخره اونا هم زن و زندگی داشتن و رفتن من درست نبود.
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |