فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان به ناچاری


کتاب رمان به ناچاری با صدای جیغِ بلند من و خوردن سرم توی فرمون،دیگه نفهمیدم چی شد ….نوید …از درِ دادسرا بیرون اومدم و با موکلم خداحافظی کردم و به سمت ماشین رفتم . اومدم در رو باز کنم که تلفنم زنگ خورد، نگاه کردم و دیدم نیلوفر پشته خطه! جواب دادم …
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان به ناچاری

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان به ناچاری

کتاب رمان به ناچاری با صدای جیغِ بلند من و خوردن سرم توی فرمون،دیگه نفهمیدم چی شد .نوید از درِ دادسرا بیرون اومدم و با موکلم خداحافظی کردم و به سمت ماشین رفتم . اومدم در رو باز کنم که تلفنم زنگ خورد، نگاه کردم و دیدم نیلوفر پشته خطه! جواب دادم

به بهنیلوفر خانماحوال شما؟

الوالو نوید .

جانم؟ چی شده؟؟؟ چرا گریه می کنی؟

نوید منتصادف کردم

تَتصادف چراا؟ خوبیی؟ حالت خوبه؟

آآرهنَ.نَویدمن دارم از ترس میمیرم

کجایی؟ آدرس بده میرسونم خودمو

سرِ خیابون اندرزگو امبعد از تقاطع کامرانیه

باشه باشهتا یه ربع دیگه اونجام

نیلوفر

حسابی ترسیده بودم . یه خانمی کنارم ایستاده بود و نگرانم بود، به خاطر ضربه ای که به سرم خورده بود .

درد می کرد اما خون نمیومد! بیشتر از تصادفم ترسیده بودم و گریه می کردم تا اینکه از دردم گریه کنم!

به در ماشین تکیه داده بودم و گریه می کردم و به جلوی ماشین که داغون شده بود و به صندوق عقب و

پشت ماشین طرف مقابلم که تقریبا چیزی ازش نمونده بود نگاه می کردم که دیدم نوید رسید و کمی عقب

تر ماشینش رو پارک کرد و با نگرانی به سمتم اومد

سلامخوبی؟؟ حالت خوبه؟

فقط گریه می کردم و حرفی نمی زدم تا اینکه راننده ماشینی که بهش زده بودم با عصبانیت به سمت نوید

اومد

آقا کی باشن؟ !

من برادرشونمامرتون؟ !

امر؟ههداداش، خواهر گرامیت زده ماشین مارو نابود کرده بعد تو با قیف حرف میزنی؟

چه قیفی آقا؟!خسارتش هر چقدر باشه من تقبل می کنم

زنگ زدم پلیس بیاد

باشه

دستام رو جلوی صورتم گرفتم

نیلوچطوری خوبی؟

+ نخوبم !

× آقاآقا بیا جناب سروان اومدن

یک ساعتی از اون ماجرا می گذشت . خسارت ماشین رو دادیم

و ماشینم رو بردیم تعمیرگاه . راننده خیلی

شاکی بود، حق هم داشت ! بد جور زده بودم بهش .

کیفم رو از توی ماشین برداشتم و رفتم سمتش؛ ازش

عذر خواهی کردم و اون هم خواهش می کنمی گفت

و آروم آروم به سمت ماشین نوید اومدم

توی ماشین نوید نشسته بودیم و به سمت خونه میرفتیم .

سرم رو به شیشه تکیه داده بودم و به بیرون خیره

بودم . تمامِ اتفاقاتِ امروز مثل فیلم از جلوی صورتم رد می شدند .

شرمنده ی نوید بودم، طفلی حتما از

کارش زده بود و اومده بود اینجا . می دونستم امروز وقت دادسرا داشت !

فقط خدا خدا می کردم ازم نپرسه

چرا به جای حامد به اون زنگ زدم !

نوید جانببخشیدتو دردسر انداختمت .

نه بابا چه دردسریواسه تو نکنم واسه کی کنم؟

حتماً از کار و زندگی انداختمت

نه بابا چه کار و زندگی ایالان میرفتم خونه نازنین زنگ می زد می گفت

چی خوردی کجا رفتی چی کار

کردی دو ساعت می خواست نصیحتم کنه آخرشم بگه مقصر خودتی دیگه داری تباه میشیجاش اومدم

اینجا از گیرهای نیلوفر واسه یکی دو ساعت خلاصم

ممنون !

می گم حالا کجا داشتی تشریف می بردی اونم با اووون سرعت

خونه !

آهان ..

پیچیدیم توی خیابون آجودانیه. نمی خواستم برم خونه ی خودمون

نرو !



محصولات مرتبط