فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان باورم کن


کتاب رمان باورم کن نوشته‌ی آرام رضایی، درباره‌ی دختری شمالی و دانشجوی مهندسی کشاورزی به نام آنید کیان است که در کرج درس می‌خواند.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان باورم کن

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان باورم کن

کتاب رمان باورم کن نوشته ی آرام رضایی، درباره ی دختری شمالی و دانشجوی مهندسی کشاورزی به نام آنید کیان است که در کرج درس می خواند.

آنید به دلیل توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود برای یادگیری بهتر درس، کار عملی انجام دهند و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنند، تصمیم می گیرد به عنوان یک پرستار برای خانم سالمندی در یک خانه ی بزرگ که وسط یک باغ است کار کند.

در بخشی از کتاب رمان باورم کن می خوانیم:

من بدبخت اینجا پرستار یه گودزیلایی مثل تو بودم باید حقوق 4 برابر بهم بدین حالا می خواین کمم بکنید؟
یاد صورتش افتادم وسط عصبانیت پخ زدم زیر خنده همچین می خندیدم که فکر کنم اونائیم که لب ساحل بودن فهمیدن یکی داره می خنده. با یه جیغ گفتم چه نقش دستی هم رو صورتت انداختم دم آخری.
داشتم با ذوق می خندیدم که در باز شد و کله شروین با چشمای اخمی اومد تو اتاق.
بدنش بیرون بود.
از ترس خنده ام بند اومد و به سکسکه افتادم.
شروین با یه صدای بد و مشکوک گفت: بیدار بودی؟؟؟؟ پس از قصد زدی تو صورتم.
اون قدر از حضور ناگهانی و نگاهش ترسیدم که با همون ترس و سکسکه تندی گفتم:
به جد مامان بزرگم خواب بودم نفهمیدم زدم تو صورتت.

دو دقیقه نگام کرد و با چشمای ریز شده که از روم بر نمی داشت آروم سرش و از اتاق برد بیرون و در و بست.
یه نفس راحت کشیدم. پسره مثل جن میمونه. از ترس اینکه نکنه دوباره پشت در باشه پریدم رفتم دست و صورتمو شستم.
در عرض نیم ساعت صبحونه خوردیم و همه چی و جمع کردیم و راه افتادیم سمت خونه. طبق معمول تا استارت ماشین زده شد خروپف من رفت هوا و تا جلوی در ویلا خواب بودم. شروینم دقیقاً در نقش راننده آژانس خوب حاضر شد.

با تکون ماشین چشمام و باز کردم. خواستم یه خمیازه بکشم و فرم نشستنم و عوض کنم و دوباره بخوابم که چشمم به عمارت خانم احتشام افتاد.
با ذوق جیغی کشیدم و گفتم: وای رسیدیم؟ اصلاً نفهمیدم.
آویزون دستگیره ی در شدم که صدای سرد و پر تمسخر شروین و شنیدم که گفت:
منم اگه کل مسیر و خواب بودم نمیفهمیدم.
تو دلم گفتم جواب گودزیلا خاموشیست.



محصولات مرتبط