فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان بچه مثبت


کتاب رمان بچه مثبت، داستان دختری به نام ملیسا را روایت می‌کند که در دانشگاه برای جلب توجه پسری با اعتقادات دینی محکم با دوستانش شرط می‌بندد. در اصل رمان تقابل افرادی از یک نسل ولی با اصول اعتقادی متفاوت است و در این بین پایانی خوش رقم می‌خورد.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان بچه مثبت

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان بچه مثبت

کتاب رمان بچه مثبت، داستان دختری به نام ملیسا را روایت می کند که در دانشگاه برای جلب توجه پسری با اعتقادات دینی محکم با دوستانش شرط می بندد. در اصل رمان تقابل افرادی از یک نسل ولی با اصول اعتقادی متفاوت است و در این بین پایانی خوش رقم می خورد.

در بخشی از کتاب رمان بچه مثبت می خوانیم:

همگی با هم به سمت انجمن رفتیم. متین همون طور که سرش پایین بود، مشغول نام نویسی چند تا از دخترای گروه بود. نمی دونم چرا بی اختیار تمام حواسم رو داده بودم به این که ببینم متین به فرناز که داشت با لحن پر عشوه ای براش از امکانات کم گروه برای اردوها می گفت نگاه می کنه یا نه. اما در کمال تعجبم با گفتن حق با شماست، این بار سعی می کنیم بهتر باشیم. فرناز رو دک کرد، بدون این که حتی یک نگاه به صورت غرق در آرایشش بندازه. همین که فرناز از کنارمون رد شد، صدای جون گفتن کوروش رو شنیدم.

موهای وحشیم رو با فشار زیر مقنعم فرستادم ولی از اون جا که یه عالمه ژل و تافت روشون خالی کرده بودم به هیچ صراطی مستقیم نبودن و از جاشون جم نمی خوردن، بنابراین بی خیال حجاب و این حرفا شدم و به سمت اون که حالا تو یک قدمیم بود، برگشتم.

صدام رو کمی کلفت تر از حد معمول کردم و گفتم:
سلام علیکم برادر.
جا خورد و فقط یک ثانیه نه بیشتر نگاهش رو به چشمام دوخت و من تونستم چشمای خیلی مشکیش رو ببینم. طبق معمول همیشه نگاهش رو به کفش هاش دوخت و جواب سلامم رو داد و خیلی مؤدب گفت:
فرمایشی داشتید؟
با صدایی که از زور خنده کمی بلندتر از لحن اولم بود گفتم:
بله، می خواستم بدونم شباهت من و کفشاتون چیه که تا منو می بینید به اونا نگاه می کنید؟

صدای خنده ی دوستام بلند شد. بدون این که نگاهشون کنم دستم رو به نشونه ی سکوت بالا بردم و با دست دیگم که تو مسیر نگاه برادرمون قرار داده بودم، شروع به زدن بشکن کردم و گفتم:
ببین با حرکت دستم سعی کن نگاهت رو بالا بیاری تا بهت نشون بدم دقیقاً کجام.



محصولات مرتبط