فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان منحوس


کتاب رمان منحوس امیرعلی، پسر نوزده ساله دانشجوی رشته ی حقوق، توی پنج سالگی مامانش خودکشی می‌کنه و با باباش به تهران میان‌. امیرعلی مثل باباش جنگیرم هست و اتفاقاتی توی خونه یا توی جن‌گیری براش می‌افته.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان منحوس

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان منحوس

خلاصه

امیرعلی، پسر نوزده ساله دانشجوی رشته ی حقوق، توی پنج سالگی مامانش خودکشی می کنه و با باباش به تهران میان . امیرعلی مثل باباش جنگیرم هست و اتفاقاتی توی خونه یا توی جن گیری براش می افته.

قسمتی از رمان :

طناب دار دور گردنش بود، دست و پا می زد اما نمی تونست نجات پیدا کنه، چند نفر با ردای سفید بهش نگاه می کردن، از دست و پازدن افتاد؛ صورت کبودش نشون دهنده ی خفگیش بود. ل**ب هاش چفت شده بودن و دندوناش قفل، صدای خنده های پسرش توی گوشش بود. حس میکرد نفس نمی کشه اما هنوزم زنده بود. آروم چشماش بسته شدن، سکوت مطلق؛ تاریکی محض.
صدای پسربچه توی راه پله پیچید.
-بابا؟ این گلارو می خوام بدم به مامان.
در باز شد، پسربچه تند دویید توی خونه و گفت:مامان؟
با دیدن مادرش که طناب دار دور گردنش بود سست شد، سر مادرش پایین بود. پسربچه صداش زد: مامان؟مامان؟
و شروع شد روزای نحس… برای پسری منحوس.

***

یه نیم نگاه بهش انداختمو پاشدم رفتم خونه، فردا خیر سرمون امتحان داشتیمو هیچی ام نخوندیم! البته من که خوندم الکی گفتم نخوندم! همینمم کم مونده نمره ی کمتر از ده بگیرم پدرم پدرمو دراره! کتابمو برداشتمو رفتم تو حیاط، آروین طاق باز خوابیده بود رو تخت، نشستم کنارش، نگام کردو گفت:
-بابات کی میاد؟
شونه هامو بالا انداختم؛ کتابمو از دستم قاپیدو گفت:
-تا کجا خوندی؟
-تا صفحه ی صدو پونزده!
-اوه! بچه زرنگ تو که گفتی چیزی نخوندی!
-خواستم به تو دلداری بدم!
بلند شدو گفت:
-قابل توجهت که من تا صفحه نود خوندم!
-ولی خدایی کاش کتابتو می آوردی!

 



محصولات مرتبط