داستان کوتاه دچار در یکی از مناطق دور افتاده در جنگلهای آمازون، یک هواپیمای باربری حامل محموله ای محرمانه، دچار سانحه شده و هر گونه ارتباط با افراد آن قطع میشود. دو نفر از ماموران زبدهی سازمان سیا به صورت نماینده به آن جا اعزام میشوند تا شرایط را بررسی و محموله را قبل از پیدا شدن توسط اشخاص دیگر کشف کنند؛ اما اطلاع ندارند که در آن جا، چه چیزی انتظارشان را میکشد…
در یکی از مناطق دور افتاده در جنگل های آمازون، یک هواپیمای باربری حامل محموله ای محرمانه، دچار سانحه شده و هر گونه ارتباط با افراد آن قطع می شود. دو نفر از ماموران زبده ی سازمان سیا به صورت نماینده به آن جا اعزام می شوند تا شرایط را بررسی و محموله را قبل از پیدا شدن توسط اشخاص دیگر کشف کنند؛ اما اطلاع ندارند که در آن جا، چه چیزی انتظارشان را می کشد
قسمتی از کتاب
-اچ کیو سون تو (HQ-72) صدام رو می شنوید؟ اگه می شنوید جواب بدید! تکرار می کنم، جواب بدید!
صدای ممتد و آزار دهنده ی خش خش کردن بیسیم، دوباره در فضا پیچید. سکوت فضای آن جا را شکست و چهره های حاضر در برج مراقبت را غرق در نگرانی کرد. کنترلر با اضطراب دستمال پارچه ای سفید رنگش را به پیشانی پوشیده از عرقش کشید و دستمال در دستش مرطوب و خیس شد. در این حین، کسی از پشت سرش گفت:
-هیچ علامتی از رادار دریافت نمی کنیم. هواپیما به طور کامل از صفحه ی رادار محو شده.
تشویش و تنش در محیط به شدت افزایش یافت و تمام کارکنان را به جنب و جوش وا داشت. هر کسی مشغول به کاری شده بود. کسی با عجله داشت با تلفن شماره ی شخص خاصی را می گرفت؛ دیگری با نگرانی به رادار چشم دوخته بود و در دل دعا می کرد که هر لحظه هواپیما دوباره روی صفحه ی رادار پدیدار شود؛ آن یکی تلاش می کرد تا تماس را دوباره برقرار کند و از وضعیت هواپیما و کارکنانش با خبر شود.