فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان ساعت هفت ویژه


کتاب رمان ساعت هفت داستان در مورد دختری به نام لیلی است که به دلایلی، با پدر معشوقش ازدواج می‌کند. حالا دیگر او برای کسی که دوستش دارد، فقط یک نامادری پست است؛ نه بیشتر! اما، آیا این دو نفر می‌توانند از این پس برای همدیگر فقط نامادری و پسر ناتنی باشند؟ می‌توانند یکدیگر را تا آخر عمر با این نسبت خانوادگی قبول کنند؟ شاید بله؛ شاید هم نه…
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان ساعت هفت

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان ساعت هفت

داستان در مورد دختری به نام لیلی است که به دلایلی، با پدر معشوقش ازدواج می کند. حالا دیگر

او برای کسی که دوستش دارد، فقط یک نامادری پست است؛ نه بیشتر! اما، آیا این دو

نفر می توانند از این پس برای همدیگر فقط نامادری و پسر ناتنی باشند؟ می توانند یکدیگر را تا آخر

عمر با این نسبت خانوادگی قبول کنند؟ شاید بله؛ شاید هم نه…

مقدمه

می دونی آخر هر عشق ته تهش چیه؟ یا مرگه، یا جدایی، یا عادت. یه وقتایی هم نفرت!
خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم می شه خوشبختن؛ اونا که عشقشون با

جدایی تموم بشه غمگینن؛ اونا که به عادت برسن محتاجن، معتادن و اونایی هم که

عشقشون به نفرت برسه، بدبختن! از هر بیچاره ای بیچاره ترن!
تا حالا فکرش رو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟!

قسمتی از رمان ساعت هفت :

زانوهام رو به آغوش کشیدم و سرم رو به دیوار تکیه دادم. چشم دوختم به حیاط تقریبا

کوچیک، اما قشنگمون. دوباره فکرم کشیده شد سمت گذشته. یک سال پیش، سال

کذایی ای که توش عزیزترین فرد زندگیم رو از دست دادم؛ دایی رضا. دایی رضا از من

فقط سه سال بزرگ تر بود. به همین خاطر، رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم. همیشه

و همه جا به فکرم بود. شاید از آرمان هم که برادرمه بیشتر دوسش داشتم. همیشه

از این که ازدواج کنه می ترسیدم!
می ترسیدم ازدواج کنه، سرش گرم زندگیش شه و من رو از یاد ببره؛ اما هیچوقت به

مرگش فکر نمی کردم. اصلا نمی تونستم که فکر کنم. با احساس داغی اشک رو گونه

چپم، دستم رو بردم سمت صورتم تا اشکام رو پاک کنم. مرگ دایی رضا ضربه بزرگ و

جبران نا پذیری بهم وارد کرد. بعد از رفتنش، من هیچوقت اون لیلی سرخوش و شاد

نشدم. روز به روز خودم رو بیشتر باختم. حتی خودم هم متوجه تغییرم بودم. میل

حرف زدن نداشتم؛ اشک ریختن کار هر روز و هر شبم بود؛



محصولات مرتبط