فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان دنیای بعد از تو


کتاب رمان دنیای بعد ازآدم و حوا را یادتان هست؟ خوردن سیب و رانده‌شدن از بهشت؟ فقط وقتی متوجه‌ گناه‌شان شدند که زمین زیر پایشان سنگ شد. پس از گناه حتی پشیمانی هم نتوانست حوا را به بهشت بازگرداند. گناه را می‌شود رنگ کرد نه پاک! دنیای بعد از تو روایت‌گر زندگی دختری‌ست که بازیچه‌ی یک اشتباه می‌شود و بدون اینکه خودش بفهمد، در دام عشق می‌افتد؛ عشقی تلخ و ممنوعه که زندگی او را تغییر می‌دهد و قایق سرنوشتش را به سمت اشتباهی از ساحل می‌راند.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان دنیای بعد از تو

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان دنیای بعد از تو

آدم و حوا را یادتان هست؟
خوردن سیب و رانده شدن از بهشت؟
فقط وقتی متوجه گناه شان شدند که زمین زیر پایشان سنگ شد.
پس از گناه حتی پشیمانی هم نتوانست حوا را به بهشت بازگرداند.
گناه را می شود رنگ کرد نه پاک!
دنیای بعد از تو روایت گر زندگی دختری ست که بازیچه ی یک اشتباه می شود و بدون اینکه خودش بفهمد، در دام عشق می افتد؛ عشقی تلخ و ممنوعه که زندگی او را تغییر می دهد و قایق سرنوشتش را به سمت اشتباهی از ساحل می راند.

قسمتی از رمان:

مواظب باش به چه کسی اعتماد می کنی!
شیطان هم روزی فرشته بود.

قسمتی از داستان :
داداشی، بده اذیت نکن دیگه!
من گفتم شما باید تا یک ماه پیاده بری و بیای.
خواستم دوباره اعتراض کنم که صدای امیرحسین بلند شد:
بیا عزیزم، ولش کن اون رو! بیا سوئیچ ماشین من رو بگیر.
لبخندی زدم و زبانی برای اهورا درآوردم. امیرحسین سوئیچ را سمتم گرفت و ادامه داد:
تا هروقت می خوای پیشت باشه.
سوئیچ را با خوشحالی گرفتم و گفتم:
وای عاشـقتم داداشی!
لبخند تلخی زد و گفت:
من بیشتر کوچولو.
کی میگه من کوچولوام؟ نُه سال که چیزی نیست! تازه من خودم هیجده سالمه.
خوبه میگه نه سال ؛ یعنی من نه سال از شما بزرگ ترم! پس تو کوچولویی.
بلند شدم و لب زدم:
تو و اهورا همه ش چوب این نه سال بزرگ تری رو تو سر من بزنین!
امیرحسین لبخند جـذابـی زد و جواب داد:
حرص نخور فنچ کوچولو! حالا هم برو حاضر شو بریم ناهار بخوریم.
چشم هایم درشت شد؛ او چه گفت؟ تقریبا داد زدم:
فنچ کوچولو خودتی و اون دوستت! من اصلا هم فنچ نیستم!



محصولات مرتبط