فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان افسانه جوانی


کتاب رمان افسانه جوانی به قلم فرانسوا کوپه روایتگر داستان زندگی پسری به نام امده به همراه خانواده‌اش از کودکی تا بزرگسالی است.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان افسانه جوانی

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان افسانه جوانی

کتابرمان افسانه جوانیبه قلمفرانسوا کوپهروایتگر داستان زندگی پسری به نام امده به همراه خانواده اش از کودکی تا بزرگسالی است.

فرانسوا ادوارد کوپه (Francois Coppee) در ۱۸۴۲ در پاریس متولد شد. پدرش شغلی کوچک در وزارت جنگ داشت. از آن جایی که حقوق دولتی او برای اداره خانواده شش نفری (سه دختر و یک پسر) کاملا کافی نبود سال های اولیه زندگی کوپه برای او سخت گذشت. همانطور که از متن این رمان آشکار است این داستان تا حدی از زندگی شخص خودش اقتباس شده است. بعد از مرگ پدر، کوپه جوان وارد خدمات دولتی شد که کار یکنواخت آن با روحیه شاعر جوان جور در نمی آمد. او بعد از کار به کتابخانه سنت ژنویو رفته و در آن جا با جدیت مشغول مطالعه می شد. ادوارد اشعار اولیه اش را در سال ۱۸۶۶ به چاپ رساند ولی جلب توجه زیادی نکرد. ولی وقتی در سال ۱۸۶۹ دفتر شعرش به اسم "لا پاسانت" منتشر شد یک شبه کوپه معروفیت عجیبی کسب کرد.

مانند خیلی از ادیبان هموطنش کوپه یک شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس بود. در سال ۱۸۸۴ به عضویت آکادمی ادبیات فرانسه منصوب شد. او در ظاهر مردی مرتب با ریش تراشیده، اندامی لاغر و موهایی که پیوسته به عقب شانه شده نمونه یک هنرمند مشهور زمان خودش بود. کتاب های او هرگز از کتابفروشی های معتبر پاریس حذف نشده است.

از نظر سبک شعری او خود را متعلق به مکتب رمانتیسم که افرادی نظیر لامارتین، هوگو و دو موسه را در بر داشت نمی دانست. کوپه فقط کلمات زیبا و موزون را کنار هم جمع نمی کرد. شعر او از یک حال و هوای واقعیت های اجتماعی و حتی علمی برخوردار بود. علمی که در آن روزها از خواب طولانی بیدار شده و به سرعت رشد و نمو می کرد.

در کارهای ادبی فرنسوا کوپه خطوط داستانی غیرقابل انعطاف و جامد به چشم نمی خورد و به تعبیر ژوزه دو هردیا از آکادمی ادبیات فرانسه در آثار کوپه چیزی هست که در قلب خواننده نفوذ کرده به نظر می رسد که قدری از زندگی و حیات خود را به خواننده می بخشد. این کتاب که در فهرست کتاب های برجسته ادبیات فرانسه توسط آکادمی ادبیات فرانسه مقام بالایی را اشغال کرده است برای اولین بار از متن انگیسی به زبان فارسی ترجمه می گردد.

در بخشی از کتاب رمان افسانه جوانی (A Romance Of Youth) می خوانیم:

پیر مرد مجازی زمان با بال های بزرگ و ریش سفیدش بارها و بارها ساعت شنی خودش را که روزها، هفته ها و ماه ها را نشان می دهد پر و خالی کرده بود. مرد پست چی با کمی برف بر روی پالتو آبی رنگش سه یا چهار دفعه در روز به مشتریان خود سر می زند و در ازا مبلغ کمی یک تقویم به آن ها عرضه می کند که اطلاعات لازم در آن گنجانده شده است. این اطلاعات شامل روزهای مذهبی تفاوت بین تقویم گریگوری و تقویم هجری قمری عربی می شود. همه این ها به معنای گذشت زمان است. گذشت زمانی که از امده" ویولت پسر بچه یک مرد جوان ساخته بود.

یک مرد جوان... که بایستی گفت یک موجودی که یک گنج در اختیار دارد و خودش از ارزش آن خبر ندارد. اگر یک سیاه پوست آفریقائی دسته چک آقای روتسچایلد میلیاردر را پیدا کند از کجا می تواند بفهمد که ارزش آن چقدر است؟ یک مرد جوان هم از زیبایی و فریبندگی خود غافل است. او از این که موهای روی چانه اش هنوز به طور کامل نروئیده است ناراحت و سرخورده است. مرد جوان که هر روز صبح که از خواب بیدار می شود از خودش می پرسد که چه اتفاق خوبی برای او در این روز رخ خواهد داد. به جای زندگی کردن همیشه در رویا به سر می برد چون بدبخت و فقیر است.

در این وقت بود که امده برای خودش اولین دوستش را پیدا کرد. این شخص که نامش موریس روژه بود از هم کلاسان سابق امده در مدرسه شبانه روزی باتیفول بود که دیگر به آن جا نمی رفت و در عوض به ادامه تحصیلش در دبیرستان هانری چهارم ادامه می داد. آندو خیلی زود با هم صمیمی شدند. این یکی از آن دوستی های هیجده سالگی بود که احتمالا شیرین ترین دوستی های ممکنه است. امده در ابتدا سر و موهای زیبا و تابدار موریس نظرش را جلب کرد. او یک حال و هوای بی تکلفی و برتریت داشت. یک کُت زیبا و خوش دوخت را با بی اعتنائی یک آقای متشخص در بر داشت. دو دفعه در روز وقتی کالج را ترک می کردند در باغ لوگزامبوگ با هم قدم می زدند. آن ها خیلی زود با یکدیگر یک رنگ شده و رویاها و آرزوهای خود را به یکدیگر می گفتند. موریس در همین سن به دختران کارگر که از پهلوی آن ها عبور می کردند با گستاخی خیره می شد و بدون خجالت درباره آن ها با امده صحبت می کرد.



محصولات مرتبط