فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب نمایشنامه‌ روزهای چشم انتظاری


کتاب نمایشنامه‌ روزهای چشم انتظاری راجع به زنی است که بعد از سال‌ها خدا به او فرزند پسری می‌دهد. با گذشت زمان و آغاز جنگ تحمیلی پسر تصمیم می‌گیرد به جهبه برود و مردانه بجنگد. مادرش بارها مانع او می‌شود و ادامه‌ی داستان...
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب نمایشنامه‌ روزهای چشم انتظاری

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
خوانایی
زبان
جلد

کتاب نمایشنامه روزهای چشم انتظاری

کتاب نمایشنامه روزهای چشم انتظاری راجع به زنی است که بعد از سال ها خدا به او فرزند پسری می دهد. با گذشت زمان و آغاز جنگ تحمیلی پسر تصمیم می گیرد به جهبه برود و مردانه بجنگد. مادرش بارها مانع او می شود و ادامه ی داستان...

این نمایشنامه قبلاً با عنوان نمایش نامه چشم انتظار منتشر شده و کتاب پیش رو نسخه ی ویرایش شده همراه با تغییراتی در آن است.

در بخشی از کتاب نمایش نامه ی روزهای چشم انتظاری می خوانیم:

- به امیدخدا تشریف بیارید خوشحال می شیم خیلی سلام برسونید
- چشم به روی چشم شما هم از طرف من لیلا جان رو ببوسید خدانگهدار
- بسلامت پای خیر خونه بذاری (به بدرقه مهمان می رود و از صحنه خارج می شود نور می رود)
(حمیده و لیلا در حال بافتن شال گردن - فریده وارد می شود)
فریده- دخترا... دخترااااا باید یه کاری کنیم این جوری پیش بره سه تامون ترشیدیم
حمیده- باز چی شده خواهر
فریده- خواستگار اومده...
حمیده- برای من؟
فریده- آخه کی می آد خواستگاری تو کوتوله
حمیده- لابد واسه خودته که پزشو می دی
لیلا- من چقدر به شما بگم عین سگ و گربه به هم پاچه نگیرید
حمیده- خب وقتی واسه من نیست واسه تو هم نیست یا واسه ننمه یا لیلا
فریده- یکبار دیگه اسم ننمو بیاری چنان با پشت دست می...
لیلا- گفتم ساکت... هیسسسسسس صدای هیچ کدومتون نیاد
فریده- خلاصه رقیه خانم اومد حرفشو زد و رفت مامان خانمم مثل همیشه گفت نه نه نه اول آقا رضا بعد دخترا
حمیده- اوه... حالا یکی بیاد خان داداش رو زن بده
لیلا- این رضایی که من می شناسم زن بگیر نیست تازشم قصد داره بره جبهه
حمیده – چییییییی؟ چی گفتی؟
فریده – بدبخت شدیم رفت
لیلا- خودم از بسیج محل شنیدم که اسم نویسی کرده همین روزاست که اعزام بشه



محصولات مرتبط