فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
رمان سبوی سکوت


رمان سبوی سکوت نمی دانم چندین سال بعد دنیا چطور خواهد چرخید و کجای این دنیا خواهی بود، فراموش می شوی یا در خاطر خواهی ماند، دخترکت را با عشق می بوسی یا با حسرت نامش را صدا می کنی، جلوی آینه ایستادی، به چروک گوشه ی چشمت و تارهای نقره ای لابلای موهایت نگاه می کنی آهی می کشی ناگهان نوای آهنگی قدیمی، تنها چشم بر هم زدن کافی است که تو را با خود ببرد به روزهایی دور، نمی دانم آن زمان جانسوز است خاطراتت یا لبخندی زیبا …
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


رمان سبوی سکوت

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

خلاصه رمان سبوی سکوت

 

ادامه حرف هایش را نمی شنیدم بُهت زده در دنیایی دیگر بودم، بغض مانند بهمنی سرد منتظر سقوط بود، قورتش دادم، همان جملات کلیشه ای! باورم نمی شد این ها را اردلان بازگو می کند … کسی که بارها گفته بود بخاطر من با دنیا می جنگد و قول داده بود … ماه پیش باهم لباس و حلقه پسند کرده بودیم و وقت مشاوره داشتیم، فکر و ذکرش من بودم؛ حالا این حرف ها برایم بعیدتر از هرچیز بود.

قطره اشکی که سعی در ریزش داشت را با دست گرفتم … پوزخند زدم و خیره اش شدم، خواستم حرفی بزنم که با بالا آوردن دستش مانع شد … تو بودی که با دخالت کردن تو کار و زندگی ام، باعث شدی الان پیشرفت نکنم … همه اش از این جیب به اون جیبه سود ندارم … نمی دونم چرا با طناب تو رفتم تو چاه … چشمانم مانند توپ بیسبال بیرون پرید و عصبی از میان دندان های کلید شده ام گفتم: ببین اردلان هرچی گفتی سکوت کردم بسه

اما دیگه نمیتونم ببینم منو احمق فرض می کنی و فکر کنی الان دوباره هرچی بگی قبول می کنم، مگه من چاقو گذاشتم رو گلوت گفتم این دفترو بزن؟ چون حالا بازار تو رکوده می ندازی گردن من … تو چرا یکبار هم شده مسئولیت کاراتو نمی پذیری و دنبال حل کردن مشکالتت نیستی؟ چرا همیشه دیگران مقصرن؟ بعدشم خانواده ی من هیچ مشکلی نداره من بهشون افتخار می کنم … نفس هایم عصبی و کشدار شده بودند، به اطراف نگاه کردم چندین جفت چشم خیره ی ما بودند و یکی از …



محصولات مرتبط