فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان زندگی تصادفی


کتاب رمان زندگی تصادفی داستان در مورد زندگی افسون، یه دختره خدمتکاره که یه روز صبر و تحملش رو از دست میده و بدون هیچ پشتوانه‌ای از عمارت بزرگی که توش کار میکنه، بیرون میزنه. ولی با یه تصادف زندگیش کاملا عوض میشه…
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان زندگی تصادفی

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان زندگی تصادفی

کتاب رمان زندگی تصادفی داستان در مورد زندگی افسون، یه دختره خدمتکاره که یه روز صبر و تحملش رو از دست میده و بدون هیچ پشتوانه ای از عمارت بزرگی که توش کار میکنه، بیرون میزنه. ولی با یه تصادف زندگیش کاملا عوض میشه…

بخشی از صفحه اول رمان زندگی تصادفی :

” به نام او ”

نگاهی به مهتا که با غرور نگاهم میکرد انداختم و با حرص از اتاق اومدم بیرون.

– دختره بیشعور فکر کرده کیه؟ اَه. مرفه بیدرد. اِی خدا یعنی یه روز میشه من حال این دختره نکبت و بگیرم؟

پیشبندم رو بستم و همونطور که غر میزدم، شروع به شستن ظرفا کردم.

– ساعت ده شد افسون. قرصهای خانوم و ببر بده.

کلافه گفتم:

– فقط من توی خونه نیستم آ. میبینی که دارم ظرف میشورم.

ملیحه مظلوم نگاهم کردو گفت:

– من حوصله دستوراش و ندارم افسون. خب تو برو دیگه.

با اخم نگاهش کردم و همونطور که دستکشام رو درمیاوردم گفتم:

– کو؟؟؟ بده به من.

ملیحه هم از خدا خواسته سینی آب و قرصا رو داد دستم و گفت:

– فدای اون اخمت.

بی توجه بهش راه افتادم سمت اتاق خانوم. انقدر عصبانی بودم که داشتم میترکیدم.

باید تا آخر شب لباسای اون دختره چندش رو میشستم. اتو میکردم و میذاشتم توی کمدش تا فردا تنش کنه گورشو گم کنه دانشگاه!!!

به بی ادبی خودم اخمی کردم و چند تا تقه به در زدم. طبق معمول صدای کلفت ملک تاج خانوم اومد.

– بیا تو.

در رو باز کردم و رفتم سمت صندلیش. طبق معمول جلوی پنجره نشسته بود و داشت تکون میخورد.

سلام کردم و سینی رو روی میز گذاشتم. نگاه کوتاهی بهم انداخت و قرصش رو با آرامش خورد.



محصولات مرتبط