فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان مرد باش


کتاب رمان مرد باش در مورد دختری هست که هیچ کسی را تو دنیا نداره و با پسری به اسم مهران اشنا میشه که ادعای عشق و دوست داشتن آریمس را داره شاید داشته باشه ولی مرد بودن و مرد ماندن خیلی سخته زندگی من و تو زندگی نبود پشت چهرت،رازی بود که من ندیدم…
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان مرد باش

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان مرد باش

کتاب رمان مرد باش در مورد دختری هست که هیچ کسی را تو دنیا نداره و با پسری به اسم مهران اشنا میشه که ادعای عشق و دوست داشتن آریمس را داره شاید داشته باشه ولی مرد بودن و مرد ماندن خیلی سخته زندگی من و تو زندگی نبود پشت چهرت،رازی بود که من ندیدم

قسمتی از رمان:

تو مرا،کور کردی.
مرد نبودی
زمان مرا تغییر داد
عشق تو مرا سوزاند.
مرا در آغوشت بفشار
تا شاید کمی،آرام شوم
نگاهی اجمالی به اتاقم،کردم.
اتاقی در حین،بی رنگی و ساده؛
آغوشی که، موقع خواب به روم باز می شود زمین بود
دو سال پیش،وقتی من تازه پدر و مادرمو توی یه تصادف دلخراش از دست دادم.
از اون به بعد،پیش پدربزرگم زندگی می کردم.
پدربزرگی که همه ی، مهر و محبتش رو برا من، پهن کرد.
و وقتی من ۲۰سالم شود؛اون از دنیای لعنتی دل کند و رفت
کسی نبود،که در افاق بی پناهی کمکم کنه
به زور دیپلم کامپیوترم رو،گرفتم و توی یه شرکت کوچی?،بعنوان مترجم کار می کنم.
حقوقم زیاد،خوب نیست ولی باهاش می تونم،زندگیمو بگذرونم.
اهی کشیدم
و آماده ،رفتن به شرکت شدم
رمان مرد باش
کل راه رو ، تا ایستگاه اتوبوس رو پیاده رفتم.
بالاخره ، رسیدم به ایستگاه اتوبوس،اوتوبوس اول رو جا، مونده بودم،منتظر اوتوبوس بعدی شدم.
اوووووف این چرا نمیاد،مردم از بس منتظر موندم
داشتم با افکارم ور میرفتم که صدای بوق ماشینی،بلند شود.
سرمو بالا گرفتم،که یه پسر بود حدود؛?? ?? سن میخورد،موهاشو به حالت فشن داده بود؛
به چشاش هم عینک،زده بود نتونستم بببینمشون..
پسر:خانم خوشگله سوار نمی شی؟
اخمی کردم و رومو اونور کردم؛
انگار دست بردار نبود
پسر:شماره بدم!؟
-مزاحم نشو
پسر: چه مزاحمتی؟ می خواستم باهم دوست بشیم
-ولی من قصد،دوستی ندارم
می خواست چیزی بگه،که اوتوبوس اومد؛
سریع سوار اوتوبوس شدم
نیم ساعت دیر کرده بودم،حتما دوباره صالحی با اون،اخلاق گندش پدرمو در میاره
خودمو روی،یکی از صندلی ها پرت کردم



محصولات مرتبط