فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
رمان صدای پای خدا


کتاب رمان صدای پای خدا داستان زندگی دختری به نام نفس، دختری هجده ساله با قلب و دلی پاک، که از خانواده‌ای مذهبی است. طی جریاناتی پا روی اعتقادات خود و خانواده‌اش می‌گذارد و با پسری از جنس کینه و نفرت دوست می‌شود.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


رمان صدای پای خدا

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

توضیحات

کتاب رمان صدای پای خدا داستان زندگی دختری به نام نفس، دختری هجده ساله با قلب و دلی پاک، که از خانواده ای مذهبی است. طی جریاناتی پا روی اعتقادات خود و خانواده اش می گذارد و با پسری از جنس کینه و نفرت دوست می شود. این کینه، دامن زندگی دخترک را می گیرد و زندگی آرام و زیبایش را، به کلی تغییر می دهد و در آخر، این صدای پای خداست که به گوش می رسد…
در قسمتی از رمان صدای پای خدا می شنویم:
-خب، راستش رو بخوای، بعد از هشت ماه، دیگه طاقت نداشتم که فقط عکست رو ببینم.
می خواستم بیام و از نزدیک این چهره ی معصوم رو ببینم.
آن قدر کنار هم ماندیم و از همه جا حرف زدیم که به کل زمان را فراموش کرده بودم.
با صدای زنگ موبایلم، تازه متوجه شدم که هوا تاریک شده است.
موبایل را از کیف کوچک دستی ام خارج کردم و وقتی نام حاج بابا را بر روی آن دیدم، از ترس چهارستون بدنم به لرزه افتاد.
-بله؟
-کجایی دختر؟ یه نگاه به ساعت کردی؟
-سلام حاج بابا، ببخشید، داشتیم با مهسا درس می خوندیم؛ به کل زمان فراموشم شد. الان میام.
-علیک السلام، لازم نکرده این موقع شب تنها راه بیفتی تو خیابون؛ الان نریمان دنبالت میاد.
-خودم با تاکسی می تونم بیام.
-گفتم لازم نکرده، فقط آماده باش.
-چشم.
موبایلم را که قطع کردم، حسام با دیدن رنگ زردم خندید و گفت:
-اوه، اوه! بابا حاجی می خواد گردن بزنه؟
از جا پریدم و گفتم:
-حسام، ماشین داری؟
-آره.
-لطفا من رو برسون خونه مهسا. الان نریمان میاد دنبالم.



محصولات مرتبط