فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان کشیش ویکفیلد


کتاب رمان کشیش ویکفیلد نوشته‌ی اولیور گولداسمیت، بعد از قریب به سیصد سال هنوز به سرعت با شما رابطه‌ی عاطفی برقرار می‌کند و خود را در ماجرا ناظر بی‌طرف نمی‌پندارید.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان کشیش ویکفیلد

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان کشیش ویکفیلد

کتاب رمان کشیش ویکفیلد نوشته ی اولیور گولداسمیت، بعد از قریب به سیصد سال هنوز به سرعت با شما رابطه ی عاطفی برقرار می کند و خود را در ماجرا ناظر بی طرف نمی پندارید.

داستان درباره ی دکتر پریمروز، کشیش ویکفیلد است که در وضع مالی خیلی خوبی به سر می برد. او دو دختر و چهار پسر دارد. پسر بزرگش با دختری ثروتمند به نام آرابلا نامزد کرده ولی در شب ازدواج، دکتر پریمروز بر حسب اتفاقی که خود او در آن تقصیری نداشته است تمام ثروت خود را از دست می دهد. عروسی پسرش به هم می خورد و این خانواده مجبور می شوند از خانه ی بزرگ خود به روستایی دور دست نقل مکان کنند. از این پس بخت و اقبال به این خانواده پشت کرده و آن ها با مشکلات عدیده و غیر قابل پیش بینی مواجه می شوند.

در بخشی از کتاب کشیش ویکفیلد می خوانیم:

دو خانمی که از شهر آمده بودند با شنیدن کلام آخر آقای تورن هیل به شدت آزرده خاطر شده و شروع به یک بحث طولانی و جدی در باره تقوی و پاکدامنی کردند. در این بحث خیلی زود همسرم، کشیش مخصوص و خود من هم وارد شدیم. آقای ملاک طوری از هر سو مورد حمله قرار گرفت که ناچار شد اعتراف کند که از پیروزیهای عشقی گذشته خود احساس شرمساری می کند. ما درباره تقوی و پرهیز از گناه و سربلندی و شعفی که به انسانی که ضمیرش به گناه آلوده نشده دست می دهد صحبت کردیم. من طوری راضی و هیجان زده شده بودم که پسرهای کوچکم که مدتی از زمان به رختخواب رفتن آن ها گذشته بود منتظر نتیجه مذاکرات ما بودند. آقای تورن هیل حتی از این هم فراتر رفت و از من درخواست کرد که برای آن ها دعا بخوانم. من با کمال میل از این درخواست استقبال کرده و به این ترتیب بقیه شب با خوبی و خوشی سپری شد.

بالاخره مهمانان به فکر بازگشت به خانه هایشان افتادند. دو خانم جوان به نظر می رسید که میل ندارند از دختران من جدا شوند. آن ها برای یکدیگر احساس دوستی و علاقه پیدا کرده بودند. از من اجازه خواستند که دخترانم با آن ها تا خانه رفته و در آن جا با آن ها تا صبح بمانند. آقای تورن هیل این پیشنهاد را پسندید و خانم خود من هم به این کار رضایت داد. خود دخترانم هم با نگاه ملتمس آمیز از من میخواستند که این اجازه را به آن ها بدهم. تحت این شرایط سخت من چند عذر و بهانه آورده و چون دیدم که همه بهانه ها به سهولت مردود می شود مجبور شدم که بدون مقدمه چینی اعلام کنم که آن ها اجازه رفتن ندارند. نتیجه این کار این شد تمام روز بعد من با نگاه های غم زده و جواب های کوتاه مواجه شدم.



محصولات مرتبط