شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد
محصول | تعداد | ||
---|---|---|---|
0 | (ریال)جمع کل |
نویسنده | |
مترجم | |
حجم | |
فرمت | |
تعداد صفحات | |
جلد | |
خوانایی | |
زبان |
کتاب رمان عشقم رو نادیده نگیر درباره ی دختر بیست ساله ی درگیر عشقی یک طرفه است که با بی رحمی پس زده می شود. اما زندگی او فراز و نشیب هایی دارد و به اتفاق شیرینی سرانجام می یابد که زندگی اش را تغییر می دهد.
در بخشی از کتاب رمان عشقم رو نادیده نگیر می خوانیم:
با شنیدن صدای لهجه دارش کمی تعجب کردم. این بار به جایی که وایستاده بودم, خیره شدم.
دقیقاً جلوی راهش بودم. ولی کم نیاوردم و با لحن حق به جانبی گفتم:
- می شه بپرسم شما کی هستین؟
از لحنم واقعاً شوکه شده بود! تا خواستم چیزی بگم, صدای آشنایی شنیدم با تعجب به خاله که داشت با غرغر از پله ها بالا می اومد خیره شدم. اون هم تا چشمش بهم افتاد, خرامان خرامان با کفش هاش که فکر کنم حدود 35 سانتی متری بودند, به طرفم اومد و مثلاً بوسم کرد طوری که فقط گونه اش با گونه ام مماس شد. واقعاً از این رفتارهاش شوکه شده بودم.
خاله ای که من دو سال پیش می شناختم سر تا پا با این آدم فرق داشت.
در حالی که وارد می شد گفت:
- سارینا چقدر بزرگ شدی عزیزم!
حالا خوبه فقط دو سال نبودی این قدر بزرگ شدم! در جوابش فقط لبخندی زدم که ادامه داد:
- حتماً با آرش هم آشنا شدی
با تعجب به همون پسره که داشت ما رو نگاه می کرد, خیره شدم. من فقط یک آرش رو می شناختم که اون هم از زمان بچگی با دایی سعیدم رفته بود آلمان. تنها چیزی که ازش به یاد داشتم, عکس 35 سالگیش بود. با یادآوری رنگ همون چشم ها با شرمندگی نگاهم رو بهش دوختم و گفتم:
- شرمنده پسر خاله.. اونجوری حرف زدم!
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |