فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان طلوع آرامش


کتاب رمان طلوع آرامش دختری که در آستانه ی رسیدن به معشوقه اش گرفتار آماج بلا و مصیبتی می‌شود که مسیر زندگیش را به کل تغییر می‌دهد و او را وارد وادی جدیدی می‌کند. در این مسیر بسیاری از رازها را کشف کرده و دست تقدیر اتفاقات جدیدی را برایش رقم می‌زند.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان طلوع آرامش

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان طلوع آرامش

دختری که در آستانه ی رسیدن به معشوقه اش گرفتار آماج بلا و مصیبتی می شود که مسیر زندگیش را به کل تغییر می دهد و او را وارد وادی جدیدی می کند. در این مسیر بسیاری از رازها را کشف کرده و دست تقدیر اتفاقات جدیدی را برایش رقم می زند.

قسمتی از رمان:

رده ی توری اتاقم رو کنار کشیدم. روی صندلی چوبی متحرک نشستم و به آسمون زل زدم.
وای خدای من، دونه های برف چقدر زیبا بودن؛ به زیبایی رقص اون شبم جلوی عطا، همونطور آروم ودلبرانه و همونقدر دلنشین که اون روز بودم.
اولین برف سال داشت می بارید، شور و حال عجیبی داشتم. نمی دونم هیجانم برای این بود که پنجشنبه، بعد از دوسال انتظار بالاخره با عطا عروسی می کردم یا مال باریدن اولین برف سال توی آذر ماه بود! صدایی از خیابون نگاه خیرم رو به برف قطع کرد
-ستاره ی من.
با تعجب از جام پریدم، آره خودش بود!
پنجره رو باز کردم و کمی خم شدم تا بتونم ببینمش. مثل همیشه قد بلند و کشیدش همراه با چشمای فندقی رنگش مسخ کننده بود؛ یه کاپشن سرمه ای با شلوار جین و شالگردن طوسی رنگی که من براش بافته بودم پوشیده بود.

موهای لخ و قهوه ای سوختش زیر برف آذر ماه درخشش عجیبی پیدا کرده بود.
باخنده وشیطنت از پشت پنجره ی اتاق گفتم:
-دیوونه هوا سرده، اونجا چیکار می کنی؟
نگاه مهربونش رو به چشمام دوخت
-بدو بیا پایین شیطون خانم، می خوام یه جای خوب ببرمت.
این رو گفت، چشمکی بهم زد و داخل ماشین نشست. سریع سراغ لباسام رفتم؛ وقتی قرار بود با عطا بیرون برم شور حال عجیبی بهم دست می داد.
با عجله پالتوی زرشکیم رو تنم کردم .



محصولات مرتبط