شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد
محصول | تعداد | ||
---|---|---|---|
0 | (ریال)جمع کل |
نویسنده | |
مترجم | |
حجم | |
فرمت | |
تعداد صفحات | |
جلد | |
خوانایی | |
زبان |
خلاصه:
داستان ما یه فرق کوچولو داره! این بار قهرمان داستان یه مرده! یه مرد درد کشیده، دیده، مردی که از زندگی دست کشیده و بی هدف زندگی می کنه. به دلیل هایی که دیده؛ حاضر نیست با هیچ کس هم کلام بشه و از تمام زنا نفرت داره. این مرد قلب نداره! یه آدم سنگیه! اما یعنی می شه قلب سنگی این مرد دوباره نرم بشه و دوباره با عشق به زندگی برگرده؟
شاید آره، شاید نه! آیا مرد قصه ی ما می تونه زندگیش رو بسازه یا تا آخر توی سیاهی زندگیش فرو می ره؟ پایان این داستان خوش است یا غمگین؟! خودتون باید ببینید!
مقدمه:
چشمامو که می بندم، تصویر تو رو به رومه. چشمامو که باز می کنم، باز هم چشمای تو تنها چیز ممکنه که می تونم ببینم!
نه! این حق من نیست! تو رفتی بدون دلیل و بدون منطق
و من موندم بدون دلیل و بی هدف توی این زندانی که نام خونه رو به یدک می کشه.
تنها با تو و عکست
تنها با تو وخاطراتت
تا اون ور دنیا
با عشقت!
من اینجام با عشقت و تنهاییام؛
این انصافه؟! حداقل بگو که چرا تو؟! چرا من؟!
چرا رفتن؟ چرا پس زدن قلبِ من؟!
دوستام رفتن. همه رو پس زدم، نمی خوام هیچ کس رو، هیچ چیز رو
حتی تو رو هم نمی خوام!
آره من عاشقم، عاشق چشمات، عاشق لبخندت، اما آدمی نیستم که بخوام کسی رو که رفت رو برگردونم. التماس توی خونم نیست. تمنا و خواهش توی دل من جایی نداره.
البته اینجور آدمی نبودم؛ اما و دو رویی تو بود که منو مثل سنگ کرد و یه آدم بی روح شدم.
من یه مردم با قلبِ سنگی!
بهتره کسی سراغم نیاد؛ چون زخمی می شه، با بی اعتنایی من زخمی می شه.
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |