فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان ارباب سالار


کتاب رمان ارباب سالار روایتگر داستان دختری تنهاست...دختر قصه سوگلی نیست، نازپرورده نیست…دختری که حتی با داشتن پدر هیچ‌وقت مهر پدری نداشته...تا اینکه کسی وارد زندگی‌اش می‌شود و....
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان ارباب سالار

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان ارباب سالار

کتابرمان ارباب سالارروایتگر داستان دختری تنهاست...دختر قصه سوگلی نیست، نازپرورده نیست…دختری که حتی با داشتن پدر هیچوقت مهر پدری نداشته...تا اینکه کسی وارد زندگیاش میشود و....

در بخشی از کتاب رمان ارباب سالار میخوانیم:

سرم رو تکون دادم و به برگه نگاه کردم

سپهر تاج: فقط یه دقیقه زمان داری که اون برگه رو امضا کنی این یه دقیقه که از همین الان شروع میشه تموم بشه نه دیگه قراردادی هست نه رضایتی و پدرت اعدام میشه

چشمامو برای به ثانیه بستم فقط یه ثانیه و بعد چشمامو باز کردم و بدون حتی یه لحظه وقت تلف برگه رو امضا کردم

سپهر تاج: شماره تلفنتو بنویس و برو. یه روز به آزادی بابات که مونده باهات تماس میگیرم.

شمارمو نوشتم و از جام بلند شدم و از اون عمارت شوم اومدم بیرون، بیحس بودم. نمیدونستم خوشحال باشم برای بابا، بابایی که هیچوقت دوسم نداشت، بابایی که همیشه به چشم دشمنش بهم نگاه کرد، بابایی که هیچوقت برام ارزشی قائل نشد، یا ناراحت باشم برای خودم، خودم... که الان همهچیز برام تموم شده بود. همه چیز، شده بودم خدمتکار، خدمتکار سپهر تاج، خدمتکار اون پسره، خدمتکاره اون کوه غرور، خدمتکار اون آدم شیطونصفت.

به افکار خودم پوزخند زدم من چقدر احمق بودم، من خدمتکار نبودم، من برده بودم، من بنده بودم. مگه ندیده بودم همهی خدمتکارای عمارتش چه تعظیمی براش میکنن؟!!! مگه ندیده بودم حتی یه مرده چهل ساله بهش میگه ارباب؟!!! مگه ندیده بودم حتى عمهی خودش باهاش چجوری حرف میزنه؟

دیده بودم اما همهی اینا فدای یه تاره موی بابا، من از اول زندگیم خوشی نداشتم از اولم تنها و بیکس بودم و فقط رویاهامو داشتم. حالا همهی این رویاها رو فدای بابا کرده بودم. اشکالی نداشت. این فدا کردن رویاهام اصلا اشکالی نداشت. اتفاقا ارزشم داشت! من رویاهامو فدا کردم!!!! عوضش بابام آزاد میشه. بابام برمیگرده سرخونه و زندگیش. از این بهترم مگه هست؟؟؟ خونه که رسیدم تقریبا غروب شده بود همهی برقا خاموش بود. یکی از برقا رو روشن کردم. خاله رو یکی از کاناپهها خوابش برده بود فرزادم رو یکی دیگه از کاناپهها، همون یه چراغی رو هم که روشن کرده بودم خاموش کردم و رفتم اتاقم....



محصولات مرتبط