فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
رمان طلسم تنهایی


رمان طلسم تنهایی دانلود رمان طلسم تنهایی تنهاییم را به آغوش،میکشم همچون ساحره ای که سِحرش را نخواه که هیچوقت پا به قلمروی تنهایی من بگذاری،چرا که درهم میشکند تورا این مانتوی چروکیده ام رو گوشه ای از سالن پرتاب کردم وتن کرخت و خسته ام رو به آشپزخانه رسوندم. خودم روبه خوردن قهوه ای دعوت کردم. تلخی قهوه، دیگه دلم رو بهم نمی زد، دیگه دلم عادت کرده بود به این تلخی!
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


رمان طلسم تنهایی

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

رمان طلسم تنهایی

تنهاییم را به آغوش،میکشم همچون ساحره ای که سِحرش را نخواه که هیچوقت پا به قلمروی تنهایی من بگذاری،چرا که درهم میشکند تورا این مانتوی چروکیده ام رو گوشه ای از سالن پرتاب کردم وتن کرخت و خسته ام رو به آشپزخانه رسوندم. خودم روبه خوردن قهوه ای دعوت کردم. تلخی قهوه، دیگه دلم رو بهم نمی زد، دیگه دلم عادت کرده بود به این تلخی!

دستم رو روی دکمه ی پیغام گیر تلفن کشیدم و با حوصله به تنها پیامی که برام اومده بود گوش دادم:

_خبر مرگت کدوم گوری هستی؟؟ اون بی صاحابو روشن کن! نمیدونی که، انقدر اینجا بهت فحش می دم که نگو میمردی یکی دیگه رو جای من می فرستادی؟ دارم آب پز می شم تو این هوا پیامم رو دیدی بهم زنگ بزن تا بهت بگم قرارداد ها رو به کجا رسوندم.

لبخندی به لحن همیشه بی ادب این دختر زدم و موبایلم رو روشن کردم وبلافاصله شماره اش رو گرفتم.

_چه عجب!

_سلامت کو؟

_برو بابا من تو این گرما به بابامم سلام نمی کنم چه برسه به تو!

_خیلی گرمه، نه؟

_جهنمه بخدا،آخه کدوم خری تو این هوا میاد اهواز که من اومدم البته تو فرستادیم همش تقصیر توإ

_خیلی خب دریا، انقدر غر نزن بگو ببینم چه خبر؟

لحنش شیطون شدوبا خنده گفت:

_مژدگونی بده رییس!

لبخندی زدم وگفتم:

_می دونستم از پسش برمیای. مژدگونیت محفوظه، به محض اینکه برگردی بهت می دم.

_به به دست و دلباز شدی، پس سه سوته خودمو می رسونم.

_منتظرتم؛ درضمن شرح قراردادهارو برام بفرست.

_حله. رسیدم هتل می فرستم.

_مگه الان کجایی؟

رمان غمگین طلسم تنهایی

کشیده گفت:

_یــــــــه جای خــــــــوب!!

اخم هام رو توی هم کشیدم وگفتم:

_دریا می کشمت اگه باز

حرفم رو قطع کردو گفت:

_اوووو کجا رفتی؟ نه بابا من دیگه پام رو تو اینجور مهمونیا نمی ذارم

_چند بار بهت گفتم بدم میاد از اینکه حرفم رو قطع کنی؟

صداش رو مظلوم کردوگفت:

_خیلی خب حالاتوهم! می گم رز، من دیگه برم کاری نداری؟

_نه برو، مراقب خودت باش.

_چـــــــشم، بابای.

سرم رو به معنی تاسف تکون دادم و تماس رو قطع کردم.

این دختر هیچوقت آدم نمی شد

فنجون قهوه ام رو شستم و توی سالن روی کاناپه دراز کشیدم،تا بلکه یکم خستگی در کنم.

همونجوری که عقب عقب میرفتم با هق هق گفتم:

_ببخشید غ..غلط ک..کردم!

_غلط رو که کردی، ولی حالا می فهمی که دیگه نباید از این غلط ها بکنی!

پشتم خورد به دیوار، دیگه راه فراری نبود

_توروخدا توروجون مـ.متینـــ

با عصبانیت کمربند رو برد بالا و با گفتن خفه شویی فرود آورد روی بدنم

ضربه ی اول

ضربه ی دوم

من جیغ می زدم و التماس می کردم و اون به زدن ضربه هاش ادامه میداد انقدر زد که دیگه خسته شد،داشت میرفت که وسط راه برگشت و دوباره کمربند رو برد بالا

جیغ بلندی کشیدم و از خواب پریدم؛ با دیدن اطرافم از اینکه اون اینجانیست

مطمعن شدم و نفس حبس شدم رو رها کردم. نگاهی به ساعت که هفت صبح رو نشون می دادکردم و از جام بلند شدم و برای پوشیدن لباس به اتاق خوابم رفتم.



محصولات مرتبط