فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان عادت می کنیم


کتاب رمان عادت می کنیم نوشته‌ی زویا پیرزاد روایتگر داستان زندگی سه زن از سه نسل متفاوت است که هر کدام درگیر مسائل و خواسته‌‌های نسل خود هستند
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان عادت می کنیم

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان عادت می کنیم

کتاب رمان عادت می کنیم نوشته ی زویا پیرزاد روایتگر داستان زندگی سه زن از سه نسل متفاوت است که هر کدام درگیر مسائل و خواسته های نسل خود هستند

زویا پیرزاد نویسنده و داستان نویس ارمنی تبار معاصر در سال ۱۳۳۱ در آبادان به دنیا آمد در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و اکنون ساکن آلمان است.

وی در سال ۱۳۸۰ با رمان چراغ ها را من خاموش می کنم جوایزی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را به دست آورد و با مجموعه داستان کوتاه طعم گس خرمالو یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ و جایزه کوریه انترناسیونال در سال ۲۰۰۹ شد.

مهم ترین ویژگی داستانی که پیرزاد روایت می کند، پرداخت مناسب شخصیت هایی است که هر روزه احتمالا با آن ها سروکار داریم. توصیف جزئیات و دقیق شدن در رفتار و موقعیت ها وحتی مکان ها عاملی است که بیش از هر چیز در این داستان به چشم می خورد و شاید همین توصیفات دقیق از جزئیات حوادث و پدیده هاست که خواننده را در گیر خود می کند و صورتی ملموس به داستان می بخشد، به طوری که خواننده احساس می کند از نزدیک شاهد حوادث یک زندگی عادی است.

این کتاب پیرزاد همانند دیگر رمان های او، به فرانسه ترجمه و در پاریس نیز به چاپ رسیده است. زویا پیرزاد در دیگر رمان پرفروش خود، بعد از چراغ ها را من خاموش می کنم ، داستان زنی به نام آرزو را روایت می کند که ۴۱ ساله، مطلقه و دارای یک فرزند دختر است. داستان از جایی آغاز می شود که آرزو تصمیم می گیرد برای گذران زندگی و اعلام استقلال خود، آژانس مسکن پدرش را اداره کند. در ایران، این شغل به صورت معمول توسط مردان اجرا می شود؛ همین مسئله نمادی از سنت شکنی آرزو و به نوعی شنا کردن او در جهت مخالف آب است؛ و در خارج از شرکت، آرزو خودش را برای راحتی مادر و دخترش قربانی می کند، در حالی که شخصیت های ظاهربین رمان، خود را تنها با سرگرمی و خرید مشغول می کنند.

از ویژگی های منحصر به فرد رمان های پیرزاد می توان به نقش پررنگ و محوریت زنان، اشاره نمود. در رمان های او، مکان ها و موقعیت هایی که تا پیش از این منحصر به مردان بود، در سلطه زنان قرار دارد و با این کار پیرزاد توانسته تا مناسبات سنتی و کلیشه ای را برهم زند. علاوه بر این، دیگر ویژگی آثار پیرزاد، وجود مابه ازای خارجی و واقعی شخصیت های داستانه ایش در جامعه و اطراف خود ماست، که شاید ما از کنارشان به سادگی و بدون هیچ تأملی عبور می کنیم. با خواندن رمان عادت می کنیم، می توانیم درک خود را از شخصیت ها و مسائل اجتماعی مرتبط با آن ها، مخصوصا زنان جامعه، توسعه دهیم، زیرا شخصیت ها و رفتار آن ها با جزئیات در این رمان، روایت شده اند.

در بخشی از کتاب رمان عادت می کنیم می خوانیم:

آرزو گلدان کوچک با شاخه ی دراز گلایول از وسط میز سراند گوشه میز و ریز خندید. راستش اول فکر کردم خریدار نیست
کلی هم توی دلم به تو فحش دادم بابت فکر فی البداهه ی عجیبت. ناخن ها کوتاه بود و بی لاک. البته بعد که گفت می خرم
فوری تو دلم عذر خواهی کردم. باز ریز خندید و سگک های کیف را باز کرد بماند که چقدر سوال های احمقانه کرد که دیوار را چه رنگی کنم و اثاث از کجا بخرم. تلفن همراه را از کیف در آورد. ولی خب، شکر خدا هم از دست زرجو راحت شدیم، هم
خانه نیفتاد گیر بساز بفروش. تلفن را امتحان کرد. این وامانده را هم زد خراب کرد.

-تو که گفتی از جیبت افتاد؟

بله ولی برای این از جیبم افتاد که مرتیکه ی دیوانه گفت بند کفشم باز شده و دولا که شدم تلفن افتاد زمین. تلفن را
برگرداند توی کیف. در ضمن بند کفشم باز نبود.

پیشخدمت سبد کوچک نان و بشقاب سبزی و پنیر را گذاشت روی میز. چشم های ریز شیرین ریز تر شد. بند کفشت باز
نبود؟

- نه لابد مثلا داشت بامزگی می کرد. دستش رفت طرف سبد. شیرین زد روی دست آرزو. قرار شد نان نخوری. از بشقاب سبزی تربچه ای برداشت. عوضش تربچه بخور.

- ول بده که امروز هیچ حوصله رژیم بازی ندارم.

تکیه داد به پشتی صندلی و پارک نگاه کرد. دور میدان کوچک یک ردیف
بید مجنون بود وسط میدان حوضی گرد و وسط حوض مجسمه پرنده ای که معلوم نبود قو بود یا اردک غرغر های مادرم و آیه
، بی خیالی و عوضی بازی های حمید. مرد جوانی داشت یکی از نیمکت های دور حوض را رنگ قرمز می زد امروز هم که این مرتی که خرج گذاشت روی دستم.

دوباره تلفن را برداشت دکمه روشن کردن را زد و ادای زرجو را درآورد به نظر شما در اتاق کم نیست؟ باطری تلفن را بیرون کشید. به نظر شما پرده از کجا بخرم؟ سیم کارت را درآورد. به نظر شما دیوارها را چه رنگی کنم؟ سیم کارت و باطری را جا انداخت و باز سعی کرد تلفن را روشن کند.



محصولات مرتبط