فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان دو دنیای متفاوت


کتاب رمان دو دنیای متفاوت این داستان داستانی بسیار تکان دهنده است. مانند داستان های دیگر تلخ و شیرین نیست.زهر و عسل نیست.فقط شیرین است فقط و فقط عسل البته…بستگی به شما هم دارد که شیرین بودن را در چه چیزی ببینید اما به نظر من این داستان تمامش شیرین است و شیرین داستان زندگی یک دختر…قبل و بعد از مسلمان شدنش!حالا باید ببینیم چه چیزی عامل این اتفاق شده است؟
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان دو دنیای متفاوت

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان دو دنیای متفاوت

خلاصه:

دانلود رمان دو دنیای متفاوت این داستان داستانی بسیار تکان دهنده است. مانند داستان های دیگر تلخ و شیرین نیست.زهر و عسل نیست.فقط شیرین است فقط و فقط عسل البته…بستگی به شما هم دارد که شیرین بودن را در چه چیزی ببینید اما به نظر من این داستان تمامش شیرین است و شیرین داستان زندگی یک دختر…قبل و بعد از مسلمان شدنش!حالا باید ببینیم چه چیزی عامل این اتفاق شده است؟

قسمتی از رمان :

رفتم و دوربینم رو برداشتم. از بابا خداحافظی کردم

و به طرف جنگل به راه افتادم.
من ماهرخ تهرانی هستم، بیست و سه سالمه و عکاسم.

به عکاسی از طبیعت و ادیان مختلف و فیلم برداری از صحنه های مختلف علاقه

خاصی دارم. یه داداشم دارم که اسمش شاهرخه و بیست و هفت سالشه.
الان هم دارم می رم جنگل کنار خونمون تا عکس بگیرم.

خونه ما کنار یه جنگل خیلی بزرگ و سرسبزه که

جون می ده برای عکس گرفتن!
الان نزدیک غروبه و جنگل خیلی قشنگه. منم به

خاطر همین می خوام برم عکس بگیرم. این جنگل یه

جوریه که هر وقت بیای اینجا یه سوژه جدید می بینی

دانلود رمان غمگین دو دنیای متفاوت

که هوس می کنی عکس بگیری. هیچ وقت هم تکراری نمی شه.
تا جنگل دو دقیقه بیش تر راه نیست. یکم که راه رفتم رسیدم

به آهویی که داشت از برکه اون جا آب می خورد. وای چه قدر خوشگل بود!سریع از چند تا زاویه جوری که نفهمه عکس گرفتم

اما تا خواستم بلند بشم فهمید و فرار کرد. ایول بابا چقدر زرنگه!
یه عکس دیگه گرفتم که توی اون عکس خورشید

در حال غروب و برگ های درختان که سیاه دیده می شد

افتاده بود توی آب برکه.بابام و مامانم همیشه از کار ها و عکس

هام تعریف می کنند و می گفتند عکسات خیلی خوشگله و اگه

نمایشگاه بزنی محشر می شه.
یه فکری به ذهنم رسید و زنگ زدم به شاهرخ و گفتم بیاد

تا با هم عکس بگیریم. الان هم که بهش زنگ زدم داشت توی خونه خواب هفت پادشاه رو می دید ولی با زنگ من بیدار شد.
اون هم مثل من به عکاسی خیلی علاقه داره و کلاسش دانلود رمان دو دنیای متفاوت

رو رفته ولی من قبل از اون این کار رو شروع کردم و به خاطر

همین از شاهرخ بهتر بلدم.دانلود رمان دو دنیای متفاوت
تو فکر بودم که شاهرخ مثل جن پرید جلوی صورتم و پخ کرد.

دستم رو گذاشتم روی قلبم و گفتم: وای شاهی آروم تر داشتم سکته می کردم.
-همون بهتر سکته کنی مگه من صد بار بهت نگفتم که

منو شاهی صدا نکن؟ حس سبزی بودن بهم دست میده.
-اتفاقا خیلی هم بهت میاد بعد هم تا تو باشی که منو نترسونی.
-دوربینو رد کن بیاد می خوام عکس بگیرم، این دفعه دیگه پوزتو می زنم!



محصولات مرتبط