فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان نانحس


کتاب رمان نانحس دانلود رمان نانحس و درد وقتی معنا پیدا می‌کند که در گیر و دار افکار پوسیده‌ی اطرافیان، انگ نحس بخوری. از طوفان‌های همه جانبه بریده باشی، از حرف‌های بی‌اساس دیگران و رسومات پوسیده و به دنبال سر پناه پیش کسی بروی که فکر می‌کنی هم‎خانه‌ات است اما یک جاذبه و نیرو همه چیز را تغییر می‌دهد و رازهای زیادی فاش می‌شود.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان نانحس

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان نانحس

خلاصه:

دانلود رمان نانحس و درد وقتی معنا پیدا می کند که در گیر و دار افکار پوسیده ی اطرافیان، انگ نحس بخوری. از طوفان های همه جانبه بریده باشی، از حرف های بی اساس دیگران و رسومات پوسیده و به دنبال سر پناه پیش کسی بروی که فکر می کنی هم‎خانه ات است اما یک جاذبه و نیرو همه چیز را تغییر می دهد و رازهای زیادی فاش می شود.

مقدمه :

وقتی که نبض زندگی با من
درخون نشست و غم دهن وا کرد
چشمانمان درهم گره خورد و
آیینه را آیینه پیدا کرد
(علیرضا آذر)

قسمتی از متن رمان :

آروم در ورودی رو بستم و به داخل رفتم. صدای پچ پچ می اومد. یکم جلوتر رفتم و پشت دیواری که راهروی ورودی رو به نشیمن متصل می کرد قایم شدم.
مامان و آقاجون روی مبل های سلطنتی طلایی رنگ، نشسته بودن و خیلی آروم مشغول صحبت بودن.
حس فضولیم که همیشه کار دستم می داد گل کرد.
چادرم رو از سرم برداشتم، مقنعه ام رو از روی گوش سمت چپم کنار زدم و تمام تمرکزم رو روی شنیدن حرفاشون گذاشتم.
آقاجون: من نمی تونم بهش بگم حاج خانم. کار، کار خودته.
مامان: من می دونم مخالفت می کنه.
آقاجون کنترل تلویزیون دستش بود و کانال ها رو بالا پایین می کرد و در همون حال حواسش به حرفای مامان بود.
آقاجون: حالا شما باهاش صحبت کن؛ شاید قبول کرد!
مامان: من که چشمم آب نمی خوره ولی چشم.
آقاجون: بی بلا حاج خانم! حالا یه چای به ما میدی؟
مامان بلند شد. سریع مقنعه ام رو درست کردم و با سلام بلندی وارد نشیمن شدم. مامان ترسید و هین بلندی کشید.
آقاجون: بچه جان ۲۵ سالت شده، کی می خوای بزرگ شی؟
لبخند دندون نمایی زدم و هردوشون رو بوسیدم.
چاکر حاج آقا!
کلاه شاپوری خیالی ام رو برای احترام برداشتم .



محصولات مرتبط