فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
کتاب رمان راه نرفته


کتاب رمان راه نرفته دانلود رمان راه نرفته _ نگرانی بیش از حد باعث آزار خودش می‌شد؛ هنگامی‌که تصمیم می‌گیرد رشته تحصیلی خودش را کنار بگذارد و به کار دیگری که هیچ درآمدی ندارد و تازه باید جاهایی هم از جیب خودش خرج کند بپردازد، خستگی زیادی دارد اما…وقتی عاشق این کار باشی و بدانی خنده آوردن روی ل**ب کسانی‌که هم جنس خودت هستن اما توان مالی ندارند و نمی‌ توانند یکسری نیازهای خودشان را برآورده کنند چقدر حس خوبی دارد؛ بی‌خیال رشته تحصیلی می‌شوی!
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


کتاب رمان راه نرفته

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

کتاب رمان راه نرفته

خلاصه:

دانلود رمان راه نرفته نگرانی بیش از حد باعث آزار خودش می شد؛ هنگامی که تصمیم می گیرد رشته تحصیلی خودش را کنار بگذارد و به کار دیگری که هیچ درآمدی ندارد و تازه باید جاهایی هم از جیب خودش خرج کند بپردازد، خستگی زیادی دارد اما وقتی عاشق این کار باشی و بدانی خنده آوردن روی ل**ب کسانی که هم جنس خودت هستن اما توان مالی ندارند و نمی توانند یکسری نیازهای خودشان را برآورده کنند چقدر حس خوبی دارد؛ بی خیال رشته تحصیلی می شوی!

مقدمه:

قدم در راه عشق، گویی برای من ممنوعه است. گویی عشق راهی دست نیافتنی دارد، می ترسم بروم و دست نیافتنی شود. می ترسم بروم و از عشق دور شوم. مسیرش بیراهه دارد و گرگ های تشنه ی عشق! به جای عشق، محبتی به هم نوعانم، شاید بتواند جای آن را پرکند. من راهی که ممنوعه است را نمی روم. کاش راه عشق راهی پایدار بود!
***

قسمتی از رمان:

پشت چراغ قرمز بودم. پسربچه ای رو دیدم که نزدیکم میاد. لباس هاش کهنه بود و خط های سیاه روی گونه های پسر بچه نشانه کثیفی ظاهرش بود. اخمام تو هم رفت. شیشه رو بالا کشیدم. این ثانیه شمار لعنتی هنوز رو صد بود؛ یک دفعه یکی تند تند به شیشه کوبید.
-اقا تو رو خدا اقا! من گدا نیستم آقا کمک کن!
برگشتم نگاهش کردم، دوباره بی خیال شدم و خودم رو سرگرم گوشی کردم.
دوباره به شیشه کوبید.
اقا حداقل کمک نمی کنی ما رو برسون بیمارستان! خواهرم داره می میره.
اهمیتی نداشت که الان وسط خیابونم؛ فقط باعجله پیاده شدم.
پسره شوکه شده بود.



محصولات مرتبط