فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک

شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد

با ما تماس بگیرید
  • آدرس:فروشگاه فایل وکتاب شیوا داک
  • تلفن:
  • فاکس:
  • ایمیل: info@shivaDoc.com
رمان من تکرار نمی شوم


رمان من تکرار نمی شوم سرنوشت همان جمع و تفریق خاطرات است، همان لحظه‌هایی که دلمان می‌خواهد کمش کنیم و یا شاید هم ضرب که زیاد شود و ماندگار بماند.این هم یک سرنوشت است. درست از جایی که خاطره فکر می‌کند در اوج خوشبختی‌ست و حقیقت زندگی به رویش لبخند زده، تلخی‌ها شروع به رشد می‌کنند و ریشه‌اش همه‌‌ی زندگی‌اش را در هم می‌تند؛ اما صبر، عشق می‌رویاند و لبخند.
0 محبوبیت با متوسط امتیاز 0


رمان من تکرار نمی شوم

نویسنده
مترجم
حجم
فرمت
تعداد صفحات
جلد
خوانایی
زبان

 رمان من تکرار نمی شوم

 رمان من تکرار نمی شوم سرنوشت همان جمع و تفریق خاطرات است، همان لحظه هایی که دلمان می خواهد کمش کنیم و یا شاید هم ضرب که زیاد شود و ماندگار بماند.این هم یک سرنوشت است. درست از جایی که خاطره فکر می کند در اوج خوشبختی ست و حقیقت زندگی به رویش لبخند زده، تلخی ها شروع به رشد می کنند و ریشه اش همه ی زندگی اش را در هم می تند؛ اما صبر، عشق می رویاند و لبخند.

قسمتی از داستان :

حال و احوال این روزهاش چیزی شبیهِ داغون گفتنش بود. نِی نِی چشم های پردغدغه ش رو به نمایش گذاشته بود، درحالی که دل من براش غریبه تر از غریبه شده بود. پرده ی حریر سفید رو انداختم و لبخندم روی صورتم نقاشی شد، شاید لبخندم اخمش رو خنثی می کرد. نذاشتم صدای چرخش کلید توی در، به گوشم برسه و زودتر از اون

دستگیره رو کشیدم.
-سلام آقا، خسته نباشی.
گره ی لای ابروهاش رو محکم تر کرد و گفت:
-سلام.
جواب دادنش همین قدربود، واسه به جا آوردن واجب بودن جواب سلام و شاید برای رفع تکلیف. کفش هاش

جلوی در لنگه به لنگه افتاده بود و این مرتب نبودنش یعنی بی حوصله ست. کفش هاش رو جفت کردم و

گذاشتمشون همون جای همیشگی.
-شامت آماده ست؟
تا چند وقت پیش حال و احوالی می پرسید؛ اما این چند وقته نه.
-تا شما دست و صورتت رو بشوری آماده ست. 
-نمی خوام، این قدر دستور نده.
صدای بلندش دلم رو تو سینه لرزوند؛ اما نذاشتم لبخندِ روی لبم بماسه، با خودم گفتم کدوم دستور؟!»
-باشه الان شام رو می کشم.
نگاهش با قدم هام پیش اومد، حرص خوردن های بلند و کش دارش رو که تبدیل به نفس شده بودن، حس می کردم و نمی فهمیدم وسط سختی چرا خودش رو شکنجه می کنه؟!
دیس رو پُر از دون های سفیدی که عطر دم کشیدنشون تو هوا پخش



محصولات مرتبط