شیوا داک تمام تلاش خود را فراهم کرده است که بتواند بهترین منابع الکترونیکی را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت در اختیار علاقه مندان قراردهد
محصول | تعداد | ||
---|---|---|---|
0 | (ریال)جمع کل |
نویسنده | |
مترجم | |
حجم | |
فرمت | |
تعداد صفحات | |
جلد | |
خوانایی | |
زبان |
خلاصه رمان:
قصــه درمورد دختری به اسم آیناز که نه زیبایی افسانه ای داره که زبان زد خاص وعام باشه نه پول وثروتی که پسرا برای ازدواج با اون به صف باایستن .
دختری با قیافه معمولی که تو همین جامعه زندگی میکنه .
وبر خلاف تمام دخترا که عزیز کرده باباشون هستن این دختر نیست .
باباش در کمال ناباوری ونامردی آیناز وجای بدهیش میده به طلبکارش ومسیر زندگی این دختر از راهی باز میشه که هیچ وقت فکرش وهم نمی کرد .
قسمتی از رمان :
مامانم شونه هامو تکون داد و صدام میزد:آنی آنی
-هووم..
-هووم چیه ؟پاشو ببینم مگه نمیخوای بری خیاطی ؟
با شنیدن اسم خیاطی چشمامو باز کردم وسیخ نشستم و گفتم: ساعت چنده؟
-هشت ونیم ..
-وای مامان چرا بیدارم نکردی ؟
بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون مامانم پشت سرم اومد و گفت:خودمم تازه بیدار شدم تا تو دست و صورتتو بشوری صبحونه رو حاضر میکنم
دستشوی رفتن و دست و صورت شستنم شیش دقیقه طول کشید سریع به اتاقم رفتم و دستی به موهای فرفریم کشیدم و با یه کش مو بالا بستمش کمد لباسیمو باز کردم هر چی دم دستم بود پوشیدم به ساعت نگاه کردم هشت و چهل دقیقه بود یعنی تا نه میرسیدم ؟ عمرا اگه برسم کیفمو برداشتم از اتاقم اومدم بیرون مامانم با یه لقمه به دست از اشپزخ و نه اومد بیرون وگفت:بگیر این لقمه رو تو راه بخور دل ضعفه ..
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |
رایگان | فایل | 0 ریال |
نسخه چاپی | - |